سه‌شنبه، آذر ۲۰، ۱۳۸۶

مقایسه

همه دنیا می‌دونند که ما متمدن ترین مردم جهانیم و فرهنگ‌مون از تمام کشورهای دنیا با قدمت‌تر و پیشرفته‌تره. تازه به فناوری هسته‌ای هم دست پیدا کردیم و دیگه از هر نظر برترین ملت جهان شدیم. این مسؤولیت ما رو در قبال بشریت بسیار سنگین می‌کنه و همه ما باید حداکثر تلاش‌مون رو بکنیم تا این فرهنگ ناب رو به تمام ملت دنیا ارائه بدهیم.
شنیدم که جدیدن جهت رفاه حال هم‌وطنان عزیز و به منظور مبارزه با عده‌ی بسیار اندکی بدحجاب که حقوق سایرین رو در نظر نمی‌گیرند، طرح‌های جدیدی داره به اجرا در می‌آید. از جمله این که پلیس می‌تونه ماشین شما رو متوقف کنه و شما رو پیاده کنه ببینه شلوار شما به اندازه کافی بلنده یا نه. اگر نبود شلوار رو از پای شما در می‌آوره تبدیل به بادبون می‌کنه و تحویل‌تون می‌ده. اگر در این طرح ریز بشیم می‌بینیم که چه نکات ظریفی درش وجود داره. مثلا اون عده‌ای از هم‌وطنان که اهل ورزش مفرح قایق‌رانی هستند با پوشیدن شلوار کوتاه و با کمک پلیس به راحتی می‌تونند بادبون تهیه کنند و دیگه احتیاجی به صرف هزینه برای خرید بادبون ندارند. این طرحی بسیار ارزشمنده که حتما سایر ملل جهان باید سعی در پیاده‌سازیش داشته باشند. این طرح رو که دیدم گفتم شاید بد نباشه این رو با قوانینی که در بعضی از کشورهای بی‌فرهنگ و تازه استقلال یافته مثل آمریکا وجود داره، مقایسه کنیم. در آمریکا پلیس اجازه نداره الکی به کسی مشکوک بشه و متوقفش کنه و ازش سوال کنه. مثلا شما دارید رانندگی می‌کنید و همه چیز مرتبه پلیس اجازه نداره بی‌خودی شما رو متوقف کنه و تست کنه ببینه مست هستید یا نه. اگر چنین کاری بکنه شما می‌تونید از پلیس شکایت کنید و پدر صاحب پلیس رو در بیارید. می‌بینید که در این کشورهای جدید چقدر قوانین کوته‌نظرانه وضع شده؟ آخه آمریکا‌یی‌های عزیز چرا این کارا رو می‌کنید؟ پلیس این همه برای شما زحمت می‌کشه باید باهاش این جوری رفتار بشه؟ از کشور ما یاد بگیرید ببینید ما چقدر برای پلیس احترام قایلیم. در کشور ما اگر پلیس حتی با لباس شخصی هم بیاد تو خونه‌ی ما و تمام زندگی ما رو با خودش ببره کسی بهش حرف نمی‌زنه، تازه قوانین هم به نوعی وضع شده که اگر برخی از انسان‌های بی‌چشم و رو بخواهند از طریق قضایی پی‌گیری کنند هرگز به جایی نخواهند رسید. حتی دیده شده که یک بار یکی از مجریان تلویزیون ما به خاطر این که سوال بی‌موردی از پلیس پرسید بدون هیچ تردیدی اخراج شد تا درس ادبی برای تمام گستاخ‌ها باشه.
به هر حال امیدوارم که ایده‌های اصلی این طرح رو به خوبی بیان کرده باشم تا شما دوستان آمریکایی بتونید با استفاده از اون‌ها قوانین کشورتون رو هر چه سریع‌تر اصلاح کنید.

سه‌شنبه، آذر ۱۳، ۱۳۸۶

نامه‌ای برای یک دوست

دیروز یکی از بهترین دوستان زندگیم که تقریبا هر روزمون رو در دوران خوب لیسانس با هم گذروندیم، از استرالیا به من ایمیل زده بود. قسمتی از جوابی که بهش داده بودم رو بدون هیچ توضیح اضافه اینجا می‌گذارم:

«این اواخر کارهام به جای نسبتا خوبی رسیده و یکی دو تا مقاله هم اخیرا نوشته‌ام. (اسم همسرم) هم همین ۲-۳ روز پیش امتحان جامع دکتراش رو داد و از این به بعد دیگه تقریبا فقط باید روی پروژه‌اش کار کنه. خلاصه اوضاع جزیی بد نیست، ولی در نهایت من از قضیه رفتن از ایران ۱۰۰ درصد راضی نیستم. خیلی مشکلات اونجا هست که اینجا وجود نداره، اما انگار یک جورایی ما برای اونجا ساخته شده‌ایم. هر چند که وقتی این جمله‌ها رو می‌نویسم خودم مطمئن نیستم که کاملا بهشون اعتقاد دارم! به چنین آدمی اصطلاحا «گوزپیچ» گفته می‌شه! :) احتمالا اگه من تو یک قبیله سرخ پوست به دنیا اومده بودم، اسمم رو «پیچیده با گوز» می‌گذاشتند. این از کشفیاته اخیرمه. یک مقاله هم در این مورد باید بنویسم.»

پ.ن. از این که کلماته قبیحه در متن به کاربرده شد به هیچ وجه پوزش نمی‌طلبم.