کی میگه تو ایران حقوق بشر رعایت نمیشه؟ اینا همهاش توطئههای دشمنان است. اینم یک شاهد دیگه که رعایت میشه!!!
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/story/2006/07/060731_ss-akbarmohammadideath.shtml
دوشنبه، مرداد ۰۹، ۱۳۸۵
شنبه، مرداد ۰۷، ۱۳۸۵
نظرخواهیهای اینترنتی و ما ایرانیان وطنپرست!
حتما شما هم این اواخر از طرف دوستانتون بعضا لینکهایی دریافت کردید که فلان سایت در مورد فلان موضوع که یک ربطی هم به ایران داره نظرخواهی کرده، شما هم برید و به نفع ایران رای بدید.
مثلا همین اواخر در مورد بهترین بازیکن جامجهانی نظرخواهی شده بود و دوستان لینکهایی هم برای من فرستادند که برم به علی کریمی رای بدم.
مشکل من اینه که نمیفهمم ما چرا این موضوع رو یک جورایی وطنپرستی میدونیم! گیرم که علی کریمی رو ما به عنوان بهترین بازیکن جامجهانی انتخاب کردیم، نتیجهاش چیه؟ احتمالا تنها نتایجی که میشه گرفت اینه که یا ایرانیها اصلا نمیفهمن فوتبال یعنی چی یا این که ایرانیها خیلی خود بزرگبین هستند. و احتمالا هر کسی حتی خود ما وقتی نتایج نظرخواهی رو ببینیم میدونیم که چنین نتیجهای هیچ ربطی به واقعیت نداره! راستش من هر چی فکر میکنم هیچ فایدهای در این کار نمیبینم.
چرا قبل از این که یک کاری انجام بدیم به نتایجش فکر نمیکنیم و اصولا علاقهمند به حرکتهای موجگونه هستیم که همه با هم راه بیفتیم و یک کاری ولو غلط رو انجام بدیم؟
مثلا همین اواخر در مورد بهترین بازیکن جامجهانی نظرخواهی شده بود و دوستان لینکهایی هم برای من فرستادند که برم به علی کریمی رای بدم.
مشکل من اینه که نمیفهمم ما چرا این موضوع رو یک جورایی وطنپرستی میدونیم! گیرم که علی کریمی رو ما به عنوان بهترین بازیکن جامجهانی انتخاب کردیم، نتیجهاش چیه؟ احتمالا تنها نتایجی که میشه گرفت اینه که یا ایرانیها اصلا نمیفهمن فوتبال یعنی چی یا این که ایرانیها خیلی خود بزرگبین هستند. و احتمالا هر کسی حتی خود ما وقتی نتایج نظرخواهی رو ببینیم میدونیم که چنین نتیجهای هیچ ربطی به واقعیت نداره! راستش من هر چی فکر میکنم هیچ فایدهای در این کار نمیبینم.
چرا قبل از این که یک کاری انجام بدیم به نتایجش فکر نمیکنیم و اصولا علاقهمند به حرکتهای موجگونه هستیم که همه با هم راه بیفتیم و یک کاری ولو غلط رو انجام بدیم؟
دوشنبه، مرداد ۰۲، ۱۳۸۵
Los Angeles Downtown
چند ماه پیش وقتی برای اولین بار به مرکز شهر لسآنجلس رفتم و از نزدیک این منطقه رو دیدم بسیار متعجب شدم. قبل از این که از ایران خارج بشم همیشه فکر میکردم که لسآنجلس به عنوان بزرگترین شهر کالیفورنیا و یکی از بزرگترین شهرهای آمریکا باید بسیار شیک و مدرن و تر و تمیز باشه. این عکسها رو از مرکز شهر لسآنجلس گرفتم تا اونهایی که از دور چیزایی میشنون، واقعیتها رو هم بتونند ببینند.
(ضمنا یکی دو هفته پیش شنیدم که سرور عکسهای بلاگر در ایران فیلتر شده. به هر حال امیدوارم که دوستان از ایران هم بتونند این عکسها رو ببینند.)
فروش CD و DVDهای غیر قانونی در کنار خیابان
یکی از کوچههای نزدیک به مرکز خرید بالا. بوی تعفن در حدی بود که وارد شدن به این کوچه رو غیر ممکن میکرد!
(ضمنا یکی دو هفته پیش شنیدم که سرور عکسهای بلاگر در ایران فیلتر شده. به هر حال امیدوارم که دوستان از ایران هم بتونند این عکسها رو ببینند.)
فروش CD و DVDهای غیر قانونی در کنار خیابان
یکی از کوچههای نزدیک به مرکز خرید بالا. بوی تعفن در حدی بود که وارد شدن به این کوچه رو غیر ممکن میکرد!
سهشنبه، تیر ۱۳، ۱۳۸۵
از برداشت شخصی تا واقعیت...
چند سال پیش تازه مدرک فوق لیسانسم رو گرفته بودم و یکی یکی دوستانم رو میدیدم که دارن برای ادامه تحصیل از ایران خارج میشن. منم همین تصمیم رو گرفته بودم و باید اعتراف کنم که یکی از دلایل اصلی چنین تصمیمی موجی بود که بین بچهها راه افتاده بود و من رو هم داشت با خودش میبرد. اون موقع فکر میکردم که این سطح تحصیل اصلا کافی نیست. همه جوونهای مملکت دیگه لیسانس یا فوقلیسانس رو گرفتهاند و برای داشتن موقعیت بهتر باید مدرک بالاتری داشت. خلاصه چندین بدبیاری پشت سر هم باعث شد که با این که از یکی از دانشگاههای آمریکا پذیرش داشتم مجبور شدم برم سربازی. لازم به توضیح نیست که کلی پکر بودم ولی چیز مهمی که اونجا یاد گرفتم این بود که من اصلا جامعه خودم رو نمیشناسم و انتظاراتم از این جامعه خیلی خیلی بیشتر از توان این جامعه است.
نکتهای که من در اونجا دیدم این بود که پادگان ۱۰ تا گردان مختلف داشت که از این ۱۰ گردان فقط یکی برای سربازانی بود که مدرک بالاتر از دیپلم داشتند، یکی مربوط به سربازان دیپلمه بود و ۸ تا گردان باقی مونده رو بچههای زیردیپلم تشکیل میدادند.
یعنی اون پادگان به عنوان یک نمونه آماری از جوانان مملکت، نشون میداد که ۸۰ درصد از جوانهای مملکت حتی دیپلم هم ندارند. تازه این آمار مربوط به پسرهاست و تا اونجا که میدونم وضعیت تحصیلی دختران در ایران بدتر هم هست.
شاید بد نباشه بگم که از گردان ما که فکر میکنم حدود ۱۸۰ نفر بود فقط ۳ نفر فوقلیسانس بودند و ۸ نفر پزشک.
اینا رو گفتم که به نکته اشاره کنم که جامعه ما جامعه تحصیل کردهای نیست و به همین خاطر کسانی که در راس هرم هستند به راحتی میتونند این جامعه رو با خودشون همراه کنند و سر ملت کلاه بذارند. این موضوع وقتی بغرنجتر میشه که بدونیم قسمت بزرگی از جامعه ما رو انسانهایی تشکیل میدن که از نظر مالی در سطح پایینی قرار دارند. چنین قشری به دنبال هر راهی برای کسب درآمد بیشتره و این معضلات بسیاری رو برای جامعه به همراه میاره. همین قشر به راحتی فریب تبلیغات انتخاباتی و شعارهای اقتصادی رو میخوره و توسعه سیاسی کشور رو با مشکل مواجه میکنه. در همین راستا، رای آوردن آدمی مثل احمدینژاد رو براحتی میشه از چنین اکثریتی انتظار داشت.
قبلا شنیده بودم که انگلیسها معتقد بودند که برای این که به ایرانیها حکومت کرد باید گشنه نگهشون داشت و برای حکومت کردن به عربها باید سیرشون کرد. الان فکر میکنم که دلیل قسمت اول این حرف در مورد ایرانیها رو فهمیدهام. ظاهرا حکومت فعلی ایران هم مدتهاست که به این نکته پی برده.
همه این حرفها رو زدم برای این که بگم خیلی از کسانی که قصد انجام اصلاحاتی در ایران دارند یا حتی خیلی از ماها که تو وبلاگهامون در مورد مسایل اجتماعی مینویسیم، برداشتمون فاصله زیادی تا واقعیت داره و شناختهای بسیار ناقصی از جامعه ایران داریم. فکر میکنم که همگی باید واقعبینتر باشیم و با شناخت درست جامعه راهحلهای موثرتری برای اصلاح جامعه ارایه کنیم.
نکتهای که من در اونجا دیدم این بود که پادگان ۱۰ تا گردان مختلف داشت که از این ۱۰ گردان فقط یکی برای سربازانی بود که مدرک بالاتر از دیپلم داشتند، یکی مربوط به سربازان دیپلمه بود و ۸ تا گردان باقی مونده رو بچههای زیردیپلم تشکیل میدادند.
یعنی اون پادگان به عنوان یک نمونه آماری از جوانان مملکت، نشون میداد که ۸۰ درصد از جوانهای مملکت حتی دیپلم هم ندارند. تازه این آمار مربوط به پسرهاست و تا اونجا که میدونم وضعیت تحصیلی دختران در ایران بدتر هم هست.
شاید بد نباشه بگم که از گردان ما که فکر میکنم حدود ۱۸۰ نفر بود فقط ۳ نفر فوقلیسانس بودند و ۸ نفر پزشک.
اینا رو گفتم که به نکته اشاره کنم که جامعه ما جامعه تحصیل کردهای نیست و به همین خاطر کسانی که در راس هرم هستند به راحتی میتونند این جامعه رو با خودشون همراه کنند و سر ملت کلاه بذارند. این موضوع وقتی بغرنجتر میشه که بدونیم قسمت بزرگی از جامعه ما رو انسانهایی تشکیل میدن که از نظر مالی در سطح پایینی قرار دارند. چنین قشری به دنبال هر راهی برای کسب درآمد بیشتره و این معضلات بسیاری رو برای جامعه به همراه میاره. همین قشر به راحتی فریب تبلیغات انتخاباتی و شعارهای اقتصادی رو میخوره و توسعه سیاسی کشور رو با مشکل مواجه میکنه. در همین راستا، رای آوردن آدمی مثل احمدینژاد رو براحتی میشه از چنین اکثریتی انتظار داشت.
قبلا شنیده بودم که انگلیسها معتقد بودند که برای این که به ایرانیها حکومت کرد باید گشنه نگهشون داشت و برای حکومت کردن به عربها باید سیرشون کرد. الان فکر میکنم که دلیل قسمت اول این حرف در مورد ایرانیها رو فهمیدهام. ظاهرا حکومت فعلی ایران هم مدتهاست که به این نکته پی برده.
همه این حرفها رو زدم برای این که بگم خیلی از کسانی که قصد انجام اصلاحاتی در ایران دارند یا حتی خیلی از ماها که تو وبلاگهامون در مورد مسایل اجتماعی مینویسیم، برداشتمون فاصله زیادی تا واقعیت داره و شناختهای بسیار ناقصی از جامعه ایران داریم. فکر میکنم که همگی باید واقعبینتر باشیم و با شناخت درست جامعه راهحلهای موثرتری برای اصلاح جامعه ارایه کنیم.
اشتراک در:
پستها (Atom)