چند سال پیش تازه مدرک فوق لیسانسم رو گرفته بودم و یکی یکی دوستانم رو میدیدم که دارن برای ادامه تحصیل از ایران خارج میشن. منم همین تصمیم رو گرفته بودم و باید اعتراف کنم که یکی از دلایل اصلی چنین تصمیمی موجی بود که بین بچهها راه افتاده بود و من رو هم داشت با خودش میبرد. اون موقع فکر میکردم که این سطح تحصیل اصلا کافی نیست. همه جوونهای مملکت دیگه لیسانس یا فوقلیسانس رو گرفتهاند و برای داشتن موقعیت بهتر باید مدرک بالاتری داشت. خلاصه چندین بدبیاری پشت سر هم باعث شد که با این که از یکی از دانشگاههای آمریکا پذیرش داشتم مجبور شدم برم سربازی. لازم به توضیح نیست که کلی پکر بودم ولی چیز مهمی که اونجا یاد گرفتم این بود که من اصلا جامعه خودم رو نمیشناسم و انتظاراتم از این جامعه خیلی خیلی بیشتر از توان این جامعه است.
نکتهای که من در اونجا دیدم این بود که پادگان ۱۰ تا گردان مختلف داشت که از این ۱۰ گردان فقط یکی برای سربازانی بود که مدرک بالاتر از دیپلم داشتند، یکی مربوط به سربازان دیپلمه بود و ۸ تا گردان باقی مونده رو بچههای زیردیپلم تشکیل میدادند.
یعنی اون پادگان به عنوان یک نمونه آماری از جوانان مملکت، نشون میداد که ۸۰ درصد از جوانهای مملکت حتی دیپلم هم ندارند. تازه این آمار مربوط به پسرهاست و تا اونجا که میدونم وضعیت تحصیلی دختران در ایران بدتر هم هست.
شاید بد نباشه بگم که از گردان ما که فکر میکنم حدود ۱۸۰ نفر بود فقط ۳ نفر فوقلیسانس بودند و ۸ نفر پزشک.
اینا رو گفتم که به نکته اشاره کنم که جامعه ما جامعه تحصیل کردهای نیست و به همین خاطر کسانی که در راس هرم هستند به راحتی میتونند این جامعه رو با خودشون همراه کنند و سر ملت کلاه بذارند. این موضوع وقتی بغرنجتر میشه که بدونیم قسمت بزرگی از جامعه ما رو انسانهایی تشکیل میدن که از نظر مالی در سطح پایینی قرار دارند. چنین قشری به دنبال هر راهی برای کسب درآمد بیشتره و این معضلات بسیاری رو برای جامعه به همراه میاره. همین قشر به راحتی فریب تبلیغات انتخاباتی و شعارهای اقتصادی رو میخوره و توسعه سیاسی کشور رو با مشکل مواجه میکنه. در همین راستا، رای آوردن آدمی مثل احمدینژاد رو براحتی میشه از چنین اکثریتی انتظار داشت.
قبلا شنیده بودم که انگلیسها معتقد بودند که برای این که به ایرانیها حکومت کرد باید گشنه نگهشون داشت و برای حکومت کردن به عربها باید سیرشون کرد. الان فکر میکنم که دلیل قسمت اول این حرف در مورد ایرانیها رو فهمیدهام. ظاهرا حکومت فعلی ایران هم مدتهاست که به این نکته پی برده.
همه این حرفها رو زدم برای این که بگم خیلی از کسانی که قصد انجام اصلاحاتی در ایران دارند یا حتی خیلی از ماها که تو وبلاگهامون در مورد مسایل اجتماعی مینویسیم، برداشتمون فاصله زیادی تا واقعیت داره و شناختهای بسیار ناقصی از جامعه ایران داریم. فکر میکنم که همگی باید واقعبینتر باشیم و با شناخت درست جامعه راهحلهای موثرتری برای اصلاح جامعه ارایه کنیم.
سهشنبه، تیر ۱۳، ۱۳۸۵
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۷ نظر:
کتابی که همه دوران ها و زمان هارا شامل می شود
اضافه کن شکاف طبقاتی و فرهنگی و فکری... آره اون جمله معروف رو منم قبول دارم! یعنی به تجربه ثابت شده. یه وقتایی امر بر ایرانی مشتبه می شه که خیلی ملت فرهیخته ای هستیم!! ما یه تیکه کوچیک از جامعه هستیم که حتا خود این شهر کوچیک رو نمی تونیم با منطق حفظ کنیم و هر روز یه گوشه دعوا میشه. حالا این واقع بینی از کجا به دست میاد؟!
اون جمله رو شنیدم و واقعا قبولش دارم. ایرانی جماعت شکمش که سیر باشه زبونش دراز میشه و این حکومت هم این رو خوب میدونه
ولنتاین جان، واقعبینی از دیدن واقعیتها به وجود میآد! دیدن واقعیتها هم احتیاج به تحقیق داره. اینا بدیهیاته ولی منظورم از این حرفها اینه که نخبگانی که قصد انجام اصلاحاتی تو اون مملکت دارن باید بیفتند جلو، عمل کنند و هزینهاش رو هم بپردازند. (اینجا بگم که من خودم در رفتم از مملکت و دارم شعار میدم ولی فکر کنم غیر از این راهی نیست).
اینا رو میگم برای این که احساس میکنم در سالهای اخیر بسیاری از کسانی که قصد انجام تغییراتی رو دارند، سعی میکنند که مردم رو از راه دور هدایت کنند. بحثم فقط در مورد کارهای بزرگ سیاسی نیست. حتی این موضوع به خیلی از ما وبلاگ نویسها هم بر میگرده. به نظر من از مردم عامی جامعه انتظاری نمیشه داشت. جامعه ما یک جامعه ستمدیده و عقب نگه داشته شده است و الان اگه کسی قصد اصلاح داره باید بیفته جلو و عمل کنه. بیشتر هدف من از این بحث همین بود.
پوپک جان، این حق مردمه که زبونشون دراز باشه و باید هم باشه. ولی اگه حق و حقوق خودت رو ندونی یا اگه تمام فکر و انرژیت صرف سیر کردن شکم خودت و خانوادت بشه دیگه امکانی برای مطالبه حقت باقی نمیمونه.
حتی اگه ملت ما باسواد باشن٬ سوادشون موثر نیست. یعنی سواد خوندن و نوشتنیه. یه بحث مفصل میطلبه که چرا حتی دانشگاه رفته های ما قدرت تجزیه تحلیل و مهمتر از اون پبقه بندی رو دارا نیستن. روشنفکرای ما برای رسوندن مفاهیم ساده هم نمیتونن از یه ادبیات ساده و همه فهم استفاده کنن.
اهوم...
ولی مشکل اينجاست که اين "واقعيت" (برای واقع بين بودن) در نگاه افراد مختلف، متفاوته!
راستی خانوم يا آقای شکاک؟رشته تحصيليتون رو ميشه بپرسم؟
مرجان جان
به عقیده من واقعیت متفاوت نیست ولی به نظر من برداشتها از واقعیت در افراد مختلف متفاوته. که البته فکر میکنم منظور شما هم همین بود.
به هر حال بیشتر هدف من از این نوشته این بود که از این جامعهی ستمدیده نباید انتظار خیلی زیادی داشت.
همون طور که در جواب نظر یکی از دوستان گفتم، اگر کسی قصد اصلاح داره به نظر من باید بیفته جلو و عمل کنه و هزینهاش رو هم بپردازه.
راه حلهای مثل رهبری جنبش از راه دور و این حرفها به درد کشور ما نخواهد خورد.
در مورد رشته تحصیلی من هم فقط باید بگم که رشته تحصیلی من از رشتههای مهندسیه و جامعهشناسی یا علوم سیاسی و ... نیست.
ارسال یک نظر