دیروز یکی از بهترین دوستان زندگیم که تقریبا هر روزمون رو در دوران خوب لیسانس با هم گذروندیم، از استرالیا به من ایمیل زده بود. قسمتی از جوابی که بهش داده بودم رو بدون هیچ توضیح اضافه اینجا میگذارم:
«این اواخر کارهام به جای نسبتا خوبی رسیده و یکی دو تا مقاله هم اخیرا نوشتهام. (اسم همسرم) هم همین ۲-۳ روز پیش امتحان جامع دکتراش رو داد و از این به بعد دیگه تقریبا فقط باید روی پروژهاش کار کنه. خلاصه اوضاع جزیی بد نیست، ولی در نهایت من از قضیه رفتن از ایران ۱۰۰ درصد راضی نیستم. خیلی مشکلات اونجا هست که اینجا وجود نداره، اما انگار یک جورایی ما برای اونجا ساخته شدهایم. هر چند که وقتی این جملهها رو مینویسم خودم مطمئن نیستم که کاملا بهشون اعتقاد دارم! به چنین آدمی اصطلاحا «گوزپیچ» گفته میشه! :) احتمالا اگه من تو یک قبیله سرخ پوست به دنیا اومده بودم، اسمم رو «پیچیده با گوز» میگذاشتند. این از کشفیاته اخیرمه. یک مقاله هم در این مورد باید بنویسم.»
پ.ن. از این که کلماته قبیحه در متن به کاربرده شد به هیچ وجه پوزش نمیطلبم.
سهشنبه، آذر ۱۳، ۱۳۸۶
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۵ نظر:
من هم مي ترسم از ايران برم بعدش بفهمم كه جاي دگه نمي تونم زندگي كنم
نمیدونم چی بگم امیدوارم کاری انجام بدین که بعد پشیمون نشین . اما در مورد کلمه قبیح .گاهی خیلیییییییییی آدم رو سبک میکنه ;-)
خوب من هم اينجا توي ايران نشسته ام و فكر مي كنم 100 درصد از ايران بودنم راضي نيستم و فكر مي كنم نكنه جاي ديگه مي شد بهتر زندگي كنم و نكردم! اين خلاضه ويژگي آدمهاي از همان نوعيه كه گفتي... اينقدر اين تعداد گوزپيچ ها زياده كه بايد شماره هم گذاشت: گوزپيچ 1 گوزپيچ 2 و ... !
به نظر من قشنگي زندگي به همين گوزپيچ بودنشه. اگه گوزپيچ نباشي که بايد دست و پات رو دراز کني بميري. واقعيتش اينه که هر کجاي دنيا جاذبههاي خاص خودش رو داره. و اونچيزي که احتمالا بايد سبب رضايت خاطر بشه هماهنگي خواستههاي فردي با اون جاذبههاست. مثلا اگه کسي با خيلي پولدار شدن حال ميکنه آمريکا جاي خوبيه. اما اگه کسي با خيلي خيلي خيلي احمقانه پولدار شدن حال ميکنه اونوقت ايران يه چيز ديگست. يه نکته ديگه هم هست من کمکم دارم باور ميکنم يه چيزي به نام وطن مادري معني داره. اين سالها سعي کردم فکر کنم اين فقط يه احساس قابل صرفنظر کردنه
گوزپیچ ترین افراد دنیا نسل اول مهاجران هستن. ولی وقتی به نسل دوم نگاه میکنم میبینم حاضرم برای بچه هایی که احتمالا در آینده خواهم داشت این فداکاری را بکنم.
شکاک جان نسل ما نسل سوخته ایه. متاسفم برای خودمون ولی نه بچگی مون بچگی بود نه جوونی مون جوونی. و نه پیریمون پیری خواهد بود. ایران هم برگردیم همینه اینجا هم بمونیم همینه.
ارسال یک نظر