اخیرا بحثی داشتم با یکی از دوستانم که نگرشش به جامعه، امیدش به فردا و نگاهش به زندگی برای من همیشه قابل تحسینه. صحبت با سلام و احوالپرسی شروع شد، و ظرف کمتر از چند دقیقه خودم رو وسط بحثی پیرامون مردم و سکوتشون در برابر حکومت دیدم. طبق معمولِ بیشتر بحثها بعضی نکات بود که روش توافق داشتیم و نکاتی هم وجود داشت که نظراتمون متفاوت بود. با توافق خودش قرار شد که بحث رو روی وبلاگم بنویسم تا نظر بقیه رو هم بشنویم. من این بحث رو تقریبا به همون ترتیبی که شروع شد و پیش رفت مینویسم و بیشتر روی اختلافاتمون تاکید میکنم.
همون طور که اشاره کردم بحث پیرامون این بود که چرا مردم ما در برابر حکومت سکوت میکنند و نارضایتی خودشون رو در قالب اعتراض نشون نمیدهند.این دوست عزیز معتقد بود که مردم ناراضیند ولیکن رهبری و برنامهریزی درستی وجود نداره و به طبع این موضوع مردم فقط میدونند که این حکومت رو نمیخواهند، ولی نمیدونند چه چیزی میخواهند. به عبارت دیگه هدفی وجود نداره که مردم به سمتش حرکت کنند و در نتیجه اصلا حرکتی صورت نمیگیره. من هم تا چند وقت پیش دقیقا فکر میکردم دلیل اصلی حرکت نکردن مردم همینه، اما الان نظرم عوض شده. به نظر من مردم ما اهل عمل نیستند و حاضر نیستند اعتراض کنند. یعنی صرف نظر از یک حرکت اجتماعی منسجم و برنامهریزی شده، هر کس حتی در حد خودش هم حاضر نیست اعتراض کنه. دوست من با حرفم مخالف بود و میگفت که مردم هرجا میرسند غر میزنند، یک عده وبلاگ مینویسند و ... که اینها خودش اعتراضه. معتقد بود که اینها در دراز مدت تاثیر میگذاره و بالاخره یک اتفاقی میافته.
به عقیده من اینها مصداق اعتراض نیست و حتی اگر باشه بیفایده یا بسیار کم فایده است چون حتی به فرض به نتیجه رسیدن، در دراز مدت به نتیجه خواهد رسید. و اما چرا اعتراضی که در دراز مدت به نتیجه برسه فایدهای نداره؟ یک مساله معروف وجود داره که میگه میزان رضایت و احساس خوشبختی شما برابر است با میزان موفقیت شما تقسیم بر میزان موفقیت همقطاران شما. به نظرم این رابطه تقریبا در تمام مسایل درست از آب درمیآد. یک مثال خیلی ساده بزنم. شما در امتحان یک درس نمره ۱۴ گرفتهاید. ۱۴ نمره جالبی نیست، اما اگر بالاترین نمره کلاس باشید و ببینید که بیشتر از نصف کلاس افتادهاند، از نمرهای که گرفتهاید راضی خواهید بود. حالا همین ۱۴ رو گرفتهاید ولی بقیه کلاس ۲۰ شدهاند. واضحه که اصلا راضی نخواهید بود.
به نظرم رضایت اجتماع از حکومت و شرایط زندگی هم بر اساس همین رابطه تعیین میشه. اگر شرایط کشور همین شرایط فعلی بود، اما نسبت به سایر کشورهای دنیا بهتر بود، ما نه تنها ناراضی نبودیم تازه به حکومتمون افتخار هم میکردیم. حالا با توجه به این مساله، حرکتهایی که در خیلی دراز مدت جواب بده مشکل گشا نخواهد بود، چون فاصلهی ما رو از بقیهی کشورهایی که در این زمینه از ما پیش افتادهاند و سریعتر از ما در حرکتند کم نخواهد کرد. این حرکات اگر چه در شرایط فعلیِ ما بهبود حاصل خواهد کرد، اما باز به دلیل وجود فاصله زیاد با سایر کشورها، از وضع موجود در اون زمان ناراضی خواهیم بود.
اما سوالی که باقی میمونه اینه که چرا مردم ما اعتراض نمیکنند. به نظر من جواب این سوال نسبتا ساده است. آدمها فرمول نسبتا سادهای برای انجام کارها دارند. اونها کاری رو انجام میدهند که بیشترین نفع رو بهشون برسونه. واضحه که کارهایی که نفع اونها قابل درک نباشه شامل بحث ما نیست و صحبت از کارهایی میکنیم که نفع و ضررشون از ابتدا مشخصه. وقتی این فرمول رو به اعتراضات مدنی اعمال کنیم، میبینیم که مردم در صورتی اعتراض خواهند کرد که میزان نارضایتی اونها اون قدر زیاد باشه که به پرداخت هزینههای اعتراض بچربه. در نتیجه مردم اعتراض نخواهند کرد اگر میزان نارضایتیشون خیلی زیاد نباشه یا این که هزینهی اعتراض کردن خیلی زیاد باشه. به نظر من در کشور ما هم نارضایتی خیلی زیاد نیست و هم هزینههای اعتراض کردن خیلی زیاده و در نتیجه اعتراضی صورت نمیگیره. واضحه که راهحل مساله کم کردن هزینههای اعتراضه. عدم وجود هزینهی اعتراض در عالیترین درجهاش به آزادی بیان حقیقی تبدیل میشه که مثل سایر موارد به حالت ایدهآل در دنیا پیدا نمیشه و حتی در آزادترین کشورهای دنیا هم اعتراض هزینههایی در پی داره. سنگین بودن این هزینهها راه رو بر پیشرفتهای اجتماعی و سیاسی میبنده و سنگینی بیش از حد اونها جامعه رو به سمت انفجار پیش میبره و به نقطهای میرسونه که انقلاب رخ میده. امیدوارم که کشور ما به اون سمت نره و با کم شدن هزینههای اعتراض، امکان اصلاح هرچه سریعتر به وجود بیاد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر