دنیایی که ما توش زندگی میکنیم یک دنیای مصنوعیه. مصنوعی به معنی ساختگی و به این معنی که از طبیعت فاصله گرفته. فاصله گرفتن از طبیعت عمدتا برای ایجاد شرایط بهتر زندگی و دفع خطرات طبیعی بوده، اما تجربیات و آزمایشهای اخیر حاکی از به وجود آمدن خطرات متنوعیه. خطراتی که ساختههای دست بشر برای بشر ایجاد کرده. این همه مواد مصنوعی که ما هر روز باهاشون سر و کار داریم و حتی اونها رو به عنوان غذا مصرف میکنیم به شدت سلامتی ما رو تهدید میکنه.
اون چه که بیشتر باعث آزردگی خاطر و نگرانی من میشه، عدم توجه به این خطرات در کشور ماست. تا وقتی که در ایران زندگی میکردم تقریبا از هیچ کدام از مشکلاتی که در زیر لیست میکنم خبر نداشتم و خدا میدونه که چه بلاهایی ممکنه بعدها به خاطر همین بیاطلاعی سرم بیاد.
- گرم کردن غذا در ظرف پلاستیکی در مایکروویو سرطان زاست.
- رنگ دیوار خانه نباید حاوی سرب باشه. سرب سرطان زاست.
- آزبست و مشتقاتش مثل پشم شیشه که برای عایقبندی استفاده میشه بسیار بسیار خطرناکه و استفاده ازش سالهاست که در آمریکا ممنوعه.
- .لوله کشی آب ساختمان احتمال نشت سرب در آب رو افزایش میده. به همین دلیل نباید از آب گرم برای مصرف خوراکی استفاده کرد. آب سرد رو هم در صورتی که شیر آب مدت زیادی بسته بوده (مثلا در طول شب) باید مدتی بازگذاشت تا آبی که ساکن مونده بره و بعد استفاده کرد. جدیدا هم استفاده از لولههای پلاستیکی در منازل داره افزایش پیدا میکنه. حالا چند سال دیگه میشنویم که اون هم یک مشکل جدید ایجاد میکنه!
- قوطیهای فلزی که برای بستهبندی مواد غذایی استفاده میشه، احتمال نشت فلزات در مواد غذایی رو زیاد میکنه. این موضوع به خصوص در مورد نشت سرب خطرناکه. این رو که میشنوم یاد پیتهای حلبی که برای بستهبندی روغن و پنیر در ایران استفاده میشه میافتم.
اینا فقط چند نمونه از مواردی بود که روش تاکید زیادی میشه. امیدوارم که در کشور ما هم با افزایش استانداردهای زندگی کمی به این جور موارد توجه بشه.
یکشنبه، تیر ۲۴، ۱۳۸۶
جدایی
آره، یکی دیگه هم بهشون اضافه شد. این بار یکی از نزدیکترین دوستانم. وقتی بهم گفت که از همسرش جدا شده، بهش گفتم که نه خیلی تعجب کردم و نه چندان ناراحت شدم. انگار دیگه این قضایا داره جا میافته. نمیدوم خوبه یا بده ولی وقتی زیاد میشه دیگه عادی میشه. بهم گفت که خیلی صلحآمیز از هم جدا شدند طوری که خانوادههاشون فکر میکردند که دارن شوخی میکنند وقتی بهشون گفتند دارند جدا میشن. بهش گفتم که به نظرم ازدواج با زندگی مدرن ما همخوانی نداره. اون هم حرفم رو تایید کرد، اما من هیچ راهحل جایگزینی براش نداشتم و هر چه فکر کردم هم هیچ راهحلی پیدا نشد. اگه قرار باشه خانوادهای وجود نداشته باشه، بچهها رو کی باید بزرگ کنه؟ کی تضمین میکنه بچههایی که توسط پدر یا مادر مجرد بزرگ شدهاند از نظر روانی هیچ آسیبی نمیبینند؟ چه جوری میشه فهمید که طبعات زندگی مجردی و اثراتش بر اجتماع چیه؟ و کلی سوالات مشابه اینها که باعث میشه نشه به این راحتی ازدواج رو با زندگی مجردی جایگزین کرد.
چهارشنبه، تیر ۲۰، ۱۳۸۶
بازار کار
یکی از دوستانم که به زودی با درجه دکترا فارقالتحصیل خواهد شد، از گوگل پیشنهاد کار گرفت. محیط کاری گوگل را که در پست قبلی تشریح کردم، حقوق هم ۱۰۰هزار دلار در سال به صورت نقدی و حدود ۲۰ تا ۳۰ هزار دلار هم به صورت سهام. یعنی در کل معادل ۱۲۰ تا ۱۳۰ هزار دلار.
دیگه چی بهتر از این؟ این دوست عزیز ما هفته پیش این پیشنهاد رو رد کرد و به گوگل گفت که حقوقشون پایینه! البته بماند که چندان بیربط هم نمیگفت. بازار کار کامپیوتر در آمریکا دوباره بسیار خوب شده و چنین حقوقی برای فارقالتحصیلان دانشگاههای خوب کم و بیش یک حقوق معمولی حساب میشه. به خصوص اگه فکر کنید که خودتون میتونید شرکت بزنید و حاضرید تمام ریسکهای کار رو بپذیرید، استخدام شدن چندان کار عاقلانهای نیست. اگر بتونید شرکتی راهاندازی کنید که محصول خوبی داشته باشه، شرکتهای بزرگ فورا برای خریدن شرکت شما وارد کار میشن و رقمهایی پیشنهاد میکنند که اگر خود شما و چند نسل بعدتون هم هر سال ۱۲۰هزار دلار حقوق بگیرید حتی یک کسر قابل توجهش هم نخواهد شد. حتما یادتون هست که گوگل ۱.۶ میلیارد دلار برای خریدن YouTube پول داد.
دیگه چی بهتر از این؟ این دوست عزیز ما هفته پیش این پیشنهاد رو رد کرد و به گوگل گفت که حقوقشون پایینه! البته بماند که چندان بیربط هم نمیگفت. بازار کار کامپیوتر در آمریکا دوباره بسیار خوب شده و چنین حقوقی برای فارقالتحصیلان دانشگاههای خوب کم و بیش یک حقوق معمولی حساب میشه. به خصوص اگه فکر کنید که خودتون میتونید شرکت بزنید و حاضرید تمام ریسکهای کار رو بپذیرید، استخدام شدن چندان کار عاقلانهای نیست. اگر بتونید شرکتی راهاندازی کنید که محصول خوبی داشته باشه، شرکتهای بزرگ فورا برای خریدن شرکت شما وارد کار میشن و رقمهایی پیشنهاد میکنند که اگر خود شما و چند نسل بعدتون هم هر سال ۱۲۰هزار دلار حقوق بگیرید حتی یک کسر قابل توجهش هم نخواهد شد. حتما یادتون هست که گوگل ۱.۶ میلیارد دلار برای خریدن YouTube پول داد.
دوشنبه، تیر ۱۸، ۱۳۸۶
گوگولی
لوگوی اصلی گوگل و همینطور لوگوهایی که گوگل گاهگداری برای مناسبتهای خاص روی سایتش قرار میده، همیشه برام جالب بوده. یکی از ویژگیهای اصلی همه این لوگوها استفاده از رنگهای متنوع و شاده.
امروز برای اولین بار فرصتی شد تا همراه با گروه تحقیقاتی استادم، از یکی از شعبات گوگل بازدیدی داشته باشم. محیط کاری گوگل واقعا من رو جذب کرد و بیشتر از همه یادآور دوران مهدکودک بود! سبز، آبی، قرمز و زرد رو همه جا میشد دید: دیوارها، موکت، پارتیشنها و حتی سقف. صندلیهایی که در یکی از سالنهای گردهمایی وجود داشت هم از این ترکیب رنگی مستثنا نبود. همه جا پر از بادکنک و کاغذ رنگیهایی بود که برای تزئین سقف و دیوارها استفاده شده بود. در عین حالی که این رنگها همه جا به چشم میخورد، در مصرف اونها به هیچ وجه زیادهروی نشده بود و اصلا به نظر نمیرسید که در دراز مدت خستهکننده باشند.
اما موضوع فقط به رنگهای شاد ختم نمیشد. در هر گوشه و کناری یک سری اسباببازی وجود داشت. از میز بیلیارد و پینگپونگ گرفته تا بازیهای کامپیوتری. از همه جالبتر دو تا اسکوتر (Scooter) برقی بود که میتونستی سوار بشی و دور سالن بچرخی! فقط تصورش رو بکنید که مثلا رئیستون نشسته اونجا و شما سوار اسکوتر شدید و دارید دور سالن میچرخید!
گوگل شکم کارمندانش رو هم فراموش نکرده. هر روز ناهار مفصلی با انواع متنوعی از غذاها به صورت رایگان به کارمندان داده میشه. غیر از ناهار، انواع مختلف شکلات و چیپس و پفک و نوشابه در چند نقطه مختلف همیشه در دسترسه.
غیر از اینها ابتکار جالب دیگری که در گوگل زده شده، در اختیار گذاشتن ۲۰٪ از ساعات کاری به کارمندان برای کار کردن بر روی پروژههایی است که خودشون تعریف میکنند یا بهشون علاقه دارند. شنیدهام که orkut یکی از همین پروژهها بوده که بعدها شکل جدیتری به خودش گرفته و تجاری شده.
همه اینها در کنار حقوقهای بالا باعث شده تا امسال گوگل مقام اول رو از نظر میزان رضایت کارمندان در بین تمام شرکتهای آمریکایی بدست بیاره.
امروز برای اولین بار فرصتی شد تا همراه با گروه تحقیقاتی استادم، از یکی از شعبات گوگل بازدیدی داشته باشم. محیط کاری گوگل واقعا من رو جذب کرد و بیشتر از همه یادآور دوران مهدکودک بود! سبز، آبی، قرمز و زرد رو همه جا میشد دید: دیوارها، موکت، پارتیشنها و حتی سقف. صندلیهایی که در یکی از سالنهای گردهمایی وجود داشت هم از این ترکیب رنگی مستثنا نبود. همه جا پر از بادکنک و کاغذ رنگیهایی بود که برای تزئین سقف و دیوارها استفاده شده بود. در عین حالی که این رنگها همه جا به چشم میخورد، در مصرف اونها به هیچ وجه زیادهروی نشده بود و اصلا به نظر نمیرسید که در دراز مدت خستهکننده باشند.
اما موضوع فقط به رنگهای شاد ختم نمیشد. در هر گوشه و کناری یک سری اسباببازی وجود داشت. از میز بیلیارد و پینگپونگ گرفته تا بازیهای کامپیوتری. از همه جالبتر دو تا اسکوتر (Scooter) برقی بود که میتونستی سوار بشی و دور سالن بچرخی! فقط تصورش رو بکنید که مثلا رئیستون نشسته اونجا و شما سوار اسکوتر شدید و دارید دور سالن میچرخید!
گوگل شکم کارمندانش رو هم فراموش نکرده. هر روز ناهار مفصلی با انواع متنوعی از غذاها به صورت رایگان به کارمندان داده میشه. غیر از ناهار، انواع مختلف شکلات و چیپس و پفک و نوشابه در چند نقطه مختلف همیشه در دسترسه.
غیر از اینها ابتکار جالب دیگری که در گوگل زده شده، در اختیار گذاشتن ۲۰٪ از ساعات کاری به کارمندان برای کار کردن بر روی پروژههایی است که خودشون تعریف میکنند یا بهشون علاقه دارند. شنیدهام که orkut یکی از همین پروژهها بوده که بعدها شکل جدیتری به خودش گرفته و تجاری شده.
همه اینها در کنار حقوقهای بالا باعث شده تا امسال گوگل مقام اول رو از نظر میزان رضایت کارمندان در بین تمام شرکتهای آمریکایی بدست بیاره.
۱۸ تیر
به نظر من ۱۸ تیر ۱۳۷۸ نقش بسیار بزرگی در قطع امید نسل جوان از امکان اصلاح ساختار سیاسی و به دنبال آن، مهاجرت قشر تحصیل کرده ایران داشته است. شاید بررسی این مساله یک تز خیلی خوب جامعهشناسی باشد که البته خود این تز هم باید توسط یکی از همین جوانان تحصیلکرده مهاجر انجام شود، چون بعید میدانم نتایجش در ایران قابل چاپ باشد.
دوشنبه، تیر ۱۱، ۱۳۸۶
اتومبیل فرانسوی
من از اون دسته از آدمها هستم که با ماشین خیلی حال میکنند. البته نه از اونا که ماشین اسپرت میکنن و به قولی ماشین بازن، ولی خیلی دوست دارم که ماشین خوب سوار بشم و خیلی به نکات ریزی که تو طراحی ماشینها استفاده میشه توجه میکنم. چون خیلی هم آدم قانعی هستم، وقتی ایران بودم خیلی دوست داشتم که فِراری داشته باشم، و بعد از خروج از کشور یک کمی حالم بهتر شد و حالا دیگه بیخیال فراری شدهام. الان فقط دوست دارم که یک لامبورگینی داشته باشم!
به هر حال توجه من به اتومبیل باعث شد که از همون روزهای اول چشمم دنبال این باشه که ببینم ماشینهایی که ما تو ایران سوار میشیم در خارج از کشور در چه حد و اندازهای هستند. اولین مشاهداتم در کانادا نشون داد که ماشینهای فرانسوی در این کشور یافت مینشود. مشاهدات بعدی هم نشون داد که همون مشاهدات اولی درست بوده است. از یکی از ماشین فروشها پرسیدم که چرا اینجا ماشین فرانسوی نیست و طرف جواب داد که احتمالا بازار زیاد جالبی برای این ماشینها وجود نداره. ما هم که طبق معمول اولین گمانمون این بود که این یارو داره مزخرف میگه! مبانی «تئوری توطئه» که بسیار خوب در کشور فراگرفته شده بود میگفت که حتما کانادا ورود ماشین از فرانسه رو ممنوع کرده.
خلاصه این قضایا گذشت و ما به آمریکا آمدیم. در این چند سالی که تو آمریکا بودم هم اصلا ماشین فرانسوی ندیدم. از چند تا از دوستان آمریکاییم پرسیدم که چرا اینجا ماشین فرانسوی نیست. جواب اونا این بود که «ماشین فرانسوی؟ مثل چی؟». وقتی که اینا نمیدونستن چه ماشینهایی ساخت فرانسه هستند دیگه احتیاج به ادامه بحث نبود.
چند وقت پیش که مدیر یکی از نمایندگیهای بزرگ اتومبیل در کالیفورنیا رو دیدم ازش این سوال رو پرسیدم و اون هم همون جواب طرف کانادایی رو داد که این جور ماشینها در بازار اتومبیل آمریکا امکان رقابت ندارند.
چند روز پیش یکی از دوستان آلمانیام ازم پرسید که تو ایران چه ماشینهایی بیشتر تولید میشه. وقتی جواب دادم: «بیشتر ماشینهای فرانسوی»، کلی خندید! بعد توضیح داد که تو آلمان ماشینهای فرانسوی بسیار بدنامند و مردم اونا رو ماشینهای به دردنخوری میدونند و نمیخرند.
بعد از این توضیح تازه فهمیدم دلیل این که فرانسه خیلی از اتومبیلهاش رو داده به ما که مونتاژ کنیم و واسه خودمون حال کنیم چیه! احتمالا پژو حتی تو خود فرانسه هم اندازهای که تو ایران فروخته، فروش نداشته!
به هر حال توجه من به اتومبیل باعث شد که از همون روزهای اول چشمم دنبال این باشه که ببینم ماشینهایی که ما تو ایران سوار میشیم در خارج از کشور در چه حد و اندازهای هستند. اولین مشاهداتم در کانادا نشون داد که ماشینهای فرانسوی در این کشور یافت مینشود. مشاهدات بعدی هم نشون داد که همون مشاهدات اولی درست بوده است. از یکی از ماشین فروشها پرسیدم که چرا اینجا ماشین فرانسوی نیست و طرف جواب داد که احتمالا بازار زیاد جالبی برای این ماشینها وجود نداره. ما هم که طبق معمول اولین گمانمون این بود که این یارو داره مزخرف میگه! مبانی «تئوری توطئه» که بسیار خوب در کشور فراگرفته شده بود میگفت که حتما کانادا ورود ماشین از فرانسه رو ممنوع کرده.
خلاصه این قضایا گذشت و ما به آمریکا آمدیم. در این چند سالی که تو آمریکا بودم هم اصلا ماشین فرانسوی ندیدم. از چند تا از دوستان آمریکاییم پرسیدم که چرا اینجا ماشین فرانسوی نیست. جواب اونا این بود که «ماشین فرانسوی؟ مثل چی؟». وقتی که اینا نمیدونستن چه ماشینهایی ساخت فرانسه هستند دیگه احتیاج به ادامه بحث نبود.
چند وقت پیش که مدیر یکی از نمایندگیهای بزرگ اتومبیل در کالیفورنیا رو دیدم ازش این سوال رو پرسیدم و اون هم همون جواب طرف کانادایی رو داد که این جور ماشینها در بازار اتومبیل آمریکا امکان رقابت ندارند.
چند روز پیش یکی از دوستان آلمانیام ازم پرسید که تو ایران چه ماشینهایی بیشتر تولید میشه. وقتی جواب دادم: «بیشتر ماشینهای فرانسوی»، کلی خندید! بعد توضیح داد که تو آلمان ماشینهای فرانسوی بسیار بدنامند و مردم اونا رو ماشینهای به دردنخوری میدونند و نمیخرند.
بعد از این توضیح تازه فهمیدم دلیل این که فرانسه خیلی از اتومبیلهاش رو داده به ما که مونتاژ کنیم و واسه خودمون حال کنیم چیه! احتمالا پژو حتی تو خود فرانسه هم اندازهای که تو ایران فروخته، فروش نداشته!
اشتراک در:
پستها (Atom)