شنبه، بهمن ۲۰، ۱۳۸۶

عذاب و قادر متعال

دقیقا دو سال پیش در چنین روزی در وبلاگم بحثی را مطرح کرده بودم در مورد محاکمه مخلوق توسط خالق و گفته بودم که به نظر من عادلانه نیست که خدا بنده‌ی خودش را مجازات کند. بحث‌هایی که بیندیش اخیرا در وبلاگش مطرح کرده بود، باعث شد که من باز به این مساله برگردم. بیندیش معتقد است که عذابی در کار نیست و آنچه که در قرآن از بهشت و جهنم گفته شده تمثیلی است و به قول خودش «منم معتقد نیستم که خدا بخواد کسی را بازخواست کنه. من معتقدم که رفتار ما ذات ما را متاثر میکنه و اون تاثیر میتونه منفی یا مثبت باشه. این تاثیرات منفی ممکنه اسمش را یکی بذاره عذاب و تاثیرات مثبت را بذاره بهشت یا هرچیزی. همونطوری که غذا خوردن برای بدنت خوبه یا آب تمیز خوردن در سلامتت متاثره ممکنه رعایت اخلاقیات یا عدم رعایتش در سلامت روحت تاثیر مثبت و منفی بذاره و یه روزی شاید این تاثیرات را حس کنیم (خصوصا اگه به دنیای فراماده معتقد باشی). درست مثل جوونی که ممکنه معتاد بشه و لذت ببره ولی تو 30 سالگی بفهمه اشتباه کرده و با یه عالمه مشکلات جسمی و روانی روبرو باشه.»

به عقیده من حتی اگر بپذیریم که «رفتار ما ذات ما را متاثر میکنه و اون تاثیر میتونه منفی یا مثبت باشه. این تاثیرات منفی ممکنه اسمش را یکی بذاره عذاب و تاثیرات مثبت را بذاره بهشت یا هرچیزی.» این تاثیرات منفی مصداق عذاب الهی است، چرا که بر اساس فرضیات دینی، خدا ما، دنیای ما و قوانین دنیای ما را آفریده است. در نتیجه قوانین دنیای ما توسط خالق ما بگونه‌ای تنظیم شده است که که در صورت انجام برخی کارهایی که به آن‌ها قادریم، تاثیرات منفی می‌بینیم. با فرض این که خدای ما به هر کاری تواناست، پس او می‌توانست قوانین دنیای ما را طوری تنظیم کند که ما هرگز از انجام کارهایی که ممکن است انجام دهیم تاثیر منفی نبینیم. در نتیجه این «تاثیرات منفی» مصداق عذاب الهی است و تفاوتی با بازخواست و شکنجه توسط خالق ندارد. برای روشن‌تر شدن موضوع بگذارید یک مثال بزنم. من چشم شما را می‌بندم و در اتاقی که پر از نیزه، اجسام بسیار داغ و ... است رها می‌کنم و تنها یک راه باریک به خروجی باز می‌گذارم که تنها در صورت در پیش گرفتن آن راه با هیچ کدام از این اجسام برخورد پیدا نمی‌کنید. من به راحتی می‌توانستم تمام آن نیزه‌ها و مواد داغ و ... را از پیش پای شما بردارم و شما را در یک اتاق خالی یا حتی یک باغ زیبا رها کنم، اما این کار را نکردم. آیا گذاشتن نیزه و... در سرراه شما شکنجه محسوب نمی‌شود؟

ضمن این که ایرادات دیگری به نظریه‌ی تمثیلی بودن آنچه که در قرآن به عنوان عذاب الهی ذکر شده است وجود دارد. ایراد اول این که قرآن با جزئیات بسیار از این عذاب‌ها سخن می‌گوید. این مساله تئوری تمثیلی بودن عذاب را بسیار ضعیف می‌کند. به عنوان مثال قرآن به صراحت از سوخته شدن پوست بدن انسان در آتش صحبت می‌کند و اضافه می‌کند که خدا پوست جدیدی به جای پوست قبلی می‌رویاند تا انسان شدت عذاب را هر چه بیشتر احساس کند. بسیار سخت می‌توان پذیرفت که چنین موضوعی صرفا تمثیل باشد و اصلا آتشی و سوختنی در کار نباشد.
ایراد دوم این که این حق من است که بدانم در صورت انجام هر کاری دقیقا چه مجازاتی در انتظار من خواهد بود. عادلانه نیست که مجازات واقعی انجام جرم با آنچه که به ما به عنوان مجازات ارائه شده است کاملا متفاوت باشد. اصلا در صورتی که مجازات واقعی جرائم مشخص بود، شاید من می‌پذیرفتم که جرم را انجام دهم و مجازات هم بشوم! و یا این که برعکس ممکن بود تحت هیچ شرایطی حاضر به انجام برخی از جرائم نمی‌شدم، چون مجازاتش بسیار سنگین بود. در نتیجه تمثیلی بودن مجازات عادلانه بودن مجازات را نقض می‌کند.

جمعه، بهمن ۱۹، ۱۳۸۶

بربری کوچولو یا همون زبان

۱. یک مدت مدیدیه که دارم راجع به این موضوع فکر می‌کنم که آیا این نوع زبان فارسی‌ای که عمدتا در وبلاگ‌ها استفاده می‌شه داره به زبان فارسی صدمه می‌زنه یا خیر. منظورم وارد کردن زبان محاوره‌ای و لهجه‌ی تهرانی در نوشتاره. مثل همین نوشته خودم. به نظرم چندتا ایراد به این کار وارده:
  • همه‌ی وبلاگ نویس‌های ایرانی یا با زبان فارسی کتابی می‌نویسند، یا با زبان فارسی محاوره‌ای و با لهجه‌ی تهرانی. اگر بقیه لهجه‌ها هم در نوشتارها وارد می‌شد باز یک مقدار از بدی موضوع رو کم می‌کرد، ولی الان احساس می‌کنم که انگار لهجه‌ی تهرانی داره خودش رو به تمام لهجه‌های دیگه تحمیل و بی‌رحمانه همه رو نابود می‌کنه. از بین رفتن لهجه‌ها و گویش‌های محلی یک ضربه‌ی بزرگ فرهنگیه.
  • خواندن مطالب رو بعضی وقت‌ها سخت می‌کنه. سخت بودنش برای خود ما خیلی مهم نیست، ولی همون یک در یک میلیون آدمی که ممکنه برن و زبان فارسی رو به عنوان زبان دوم یاد بگیرند هم نمی‌تونند وبلاگ‌های ما رو بخونند. حتی فکر می‌کنم بسیاری از فارسی زبان‌هایی که با لهجه تهرانی آشنایی ندارند هم با خوندن وبلاگ‌های ما مشکل داشته باشند.
    زبان محاوره‌ای ما در حال حاضر فاصله‌ی زیادی با زبان اصلی فارسی داره و صحبت کردن و درک گفتگوهای فارسی با لهجه‌ی تهرانی رو برای کسی که زبان فارسی رو به عنوان زبان دوم یاد گرفته خیلی مشکل می‌کنه و همه رو از این زبان فراری می‌ده. فراگیر بودن زبان یک مساله‌ی بسیار بسیار مهمه، تا جایی که این مساله به یکی از مسایل امنیت ملی آمریکا تبدیل شده و آمریکا از این موضوع به شدت نگرانه که ممکنه تا یک قرن دیگه زبان انگلیسی دیگه زبان بین‌المللی نباشه.
حالا ممکنه بگید این همه حرف زدی پس چرا خودت باز این جوری داری می‌نویسی. راستش وقتی که به فارسی کتابی می‌نویسم احساس می‌کنم که نوشته‌هام خشک و جدی شده، ولی احتمالا از پست بعدی دیگه فارسی درست و حسابی خواهم نوشت.

۲. دومین مساله در مورد این دوستانیه که اومدن این ور آب. بعضی از بچه‌های ایرانی که همگی تحصیلات خیلی بالایی هم دارند، اصلا حاضر نیستند به خودشون کوچکترین زحمتی بدهند که یک مقدار لهجه‌اشون رو درست کنند. طبیعیه که ما که در سن بالای ۲۰-۲۵ سال اومدیم، دیگه خیلی سخت می‌تونیم لهجه‌ی آمریکایی داشته باشیم، ولی حداقل می‌شه یک مقدار تلاش کرد طوری حرف بزنیم که بقیه هم بفهمند! این رو می‌گم چون بعضا دیدم بچه‌هایی رو که عمدا دوست ندارند کوچک‌ترین تغییری در لهجه‌اشون بدن و من خیلی وقت‌ها احساس می‌کنم که طرف فکر می‌کنه «افت داره واسه جاهل که با لهجه‌ی فرنگی حرف بزنه»!!
یکی از دوستان خودم که احترام زیادی هم براش قائلم از همین دسته افراده. غیر از صحبت کردن انگلیسی با لهجه‌ی اصیل فارسی (!)، ایشون که تو اسمش «ق» داره اصرار داره که اسمش رو با همون لهجه‌ی فارسی تلفظ کنه و خلاصه هر وقت خودش رو معرفی می‌کنه یک چند دقیقه‌ای هم باید با طرف چک و چونه بزنه که بالاخره چی صداش کنند! خوب عزیز من حالا شما اون «ق» رو اگر «گ» تلفظ کنی هیچی ازت کم نمی‌شه به خدا! ایشون ۴ ساله که تو آمریکا زندگی کرده و حالا خدا می‌دونه چند سال دیگه زندگی خواهد کرد و چند هزار بار دیگه باید اسمش رو برای مردم اسپل کنه. واقعا بعضی‌ها پشت‌کارشون خیلی خوبه!!

جمعه، بهمن ۱۲، ۱۳۸۶

quote

و چقدر درست گفت این دوست آمریکایی که:

Never underestimate the power of a large number of stupid people, especially when they are voters!