چهارشنبه، خرداد ۰۹، ۱۳۸۶

ترس‌ها و نگرانی‌ها

قبل از مهاجرت:

- آدم امنیت شغلی نداره.
- حقوقم اگر چه بالاست ولی در سطح بین‌المللی هیچی نیست.
- همه دوستام رفتن خارج، لابد اونجا یک خبری هست و ما جا موندیم.
- هر پخمه‌ای رفته آمریکا و یه PhD داره می‌گیره. خاک بر سر من!
- این حکومت واسه این که من چی باید بخورم و چی نباید بخورم هم تصمیم می‌گیره!
- حالم از ترافیک و رانندگی مردم به هم می‌خوره.
- حالم از این همسایه‌ها به هم می‌خوره.
- حالم از ادارات دولتی به هم می‌خوره.
- خودم به جهنم،‌ بچه‌ام دیگه نباید تو این مملکت به دنیا بیاد.

بعد از مهاجرت:

- پول ایران که اینجا هیچ ارزشی نداره، پس پول از کجا بیارم؟
- اگه بودجه‌ای که استادم گرفته واسه پروژه تموم بشه من چه غلطی باید بکنم؟
- آیا بعد از تحصیل، کار درست و حسابی پیدا می‌شه کرد؟
- چه جوری باید مشکل زبان و لهجه‌ام رو حل کنم؟
- چه جوری این همه سال، خانواده‌ام و عزیزترین کسانم رو نبینم؟
- این درس و مشق کی تموم می‌شه که ما هم عین آدم زندگی رو شروع کنیم؟
- آیا محل کار خودم و همسرم در یک شهر خواهد بود یا هر کدوم باید بریم یه طرف؟
- این جا حقوق‌ها بالاست ولی خرج و مخارج وحشتناکه. آیا می‌شه یک روزی بیاد که با همون سطحی که تو ایران زندگی می‌کردم زندگی کنم؟!
- آیا کارهای مهاجرت و اقامتم حل خواهد شد؟
- چند سال دیگه می‌تونم بچه‌دار بشم؟
- آیا حاضرم بچه‌ام با فرهنگ اینجا بزرگ بشه؟
- ...

نتیجه اخلاقی: وقتی نمی‌دانم هدف از زندگی چیست، نمی‌توانم راه رسیدن به هدف را انتخاب کنم!! (این رو هر بچه ۳ ساله‌ای هم می‌فهمید IQ، لازم نبود دور دنیا بچرخی تا به این نتیجه برسی!)

جمعه، اردیبهشت ۲۱، ۱۳۸۶

سر زده

نمی‌دونم این محمود چرا این قدر عشق کارای سرزده و ناگهانیه. فقط چیزی که عجیبه اینه که هماهنگی‌های عجیبی در کارهای سرزده‌اش وجود داره. آقا از حضور معلم کلاس اولش خبر نداره و معلمش دستکش به دست میاد رو سن و محمود دستش رو می‌بوسه. حالا هم که سر زده رفته اردوی تیم ملی تکواندو و دان ۸ بهش دادن و به صورت اتفاقی یک دست لباس تکواندو اندازه جناب اونقدی نژاد وجود داشته که بپوشه تنش و عکس یادگاری بگیره!
آخه مرد مومن چرا خالی می‌بندی؟! حالا نگی سرزده رفتم نمی‌شه؟ نمی‌شه عین رئیس‌جمهورهای درست و حسابی بری از اردوی تیم ملی بازدید کنی؟


ضمنا دریافت دان ۸ توسط محمود رو به کلیه مردم ایران تبریک عرض می‌کنم. به این ترتیب هیچ دشمنی جرات حمله به ما رو نخواهد داشت،‌ چون محمود که از بچگی اعصاب نداشت، حالا دیگه قدرتمند شده و تو دهن هر کسی که صداش رو بلند کنه می‌زنه.

یکشنبه، اردیبهشت ۱۶، ۱۳۸۶

استفتائات پيرامون قوانين راهنمايی و رانندگی

دین ما احکام عجیب و غریب و دست و پا گیر کم داره، حالا دیگه قوانین راهنمایی و رانندگی رو هم داریم قاطیش می‌کنیم! به جای این که پیشرفت کنیم داریم دنده عقب می‌ریم تو دره.

خودتون بخونید:
http://tiknews.org/display/?ID=41905&page=1

پ.ن. سوال ۵۳ و جوابش به طور خاص خیلی جالبه. مفهوم این سوال و جوابش اینه که اگه یک شرکت بیمه پیدا بشه که خدمات بهتری به مشتریانش بده کارش خلاف شرع محسوب می‌شه!!

سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۱، ۱۳۸۶

وبلاگ‌نویسیِ روشنفکرانه

جدیدا دارم واسه خودمون (ایرانی‌ها) نگران می‌شم. سیستم وبلاگ‌نویسی روشنفکرانه این شده که فقط از خودمون ایراد بگیریم. انتقاد کردن بد نیست و باعث می‌شه آدم اشکالاتش رو اصلاح کنه ولی ایراد گرفتن تنها هم باعث می‌شه آدم اعتماد به نفسش رو از دست بده. یعنی ما هیچی نداریم که بشه ازش تعریف کرد و بهش نازید؟

راستی بالاخره موفق شدم فیلم اخراجی‌ها رو ببینم. انصافا خیلی مزخرف بود. واقعا برای ایران متاسفم که همچین فیلمی پرفروش‌ترین فیلم تاریخش شده!
ای بابا تقصیر من چیه؟! داشتم فکر می‌کردم که از چی می‌شه تعریف کرد یهو این فیلم اومد تو ذهنم. باشه حالا یک چیز خوب می‌گم:

شاید این طرح مبارزه با بد حجابی تو این اوضاع و احوال نشونه از خبرهای خوبی باشه. مثلا دولت داره با آمریکا آشتی می‌کنه و از اونجا که قصد نداره خیلی دل طرفدارنش رو بشکنه، از این ور داره با بدحجابی مبارزه می‌کنه که یه شکلاتی هم به اونا داده باشه.

ای آقا، ما ۲۰ ساله داریم از این وعده وعیدا به خودمون می‌دیم. هی اونا می‌زنن تو سر ملت و هی ما فکر می‌کنیم دیگه اوضاع داره خوب می‌شه... اصلا بی‌خیال، تعریف کردن از مملکت به ما نیومده!