یکشنبه، اسفند ۲۸، ۱۳۸۴

جبر، اختیار یا یک معجون؟

جبر و اختیار قرن هاست که مورد بحث بوده و در نهایت هم نتیجه مشخصی از این بحث بیرون نیامده است. منظورم از نتیجه مشخص این است که دلایل محکمی برای اثبات هیچ یک پیدا نشده است. سوال اصلی این بحث این است که آیا اعمالی که ما انجام می دهیم از قبل تعیین شده است و ما فقط یک وسیله برای انجام آن اعمال هستیم (جبر) یا این که ما به اختیار خود تصمیم می گیریم که چه کاری انجام دهیم و در انجام این اعمال مختاریم (اختیار). در اینجا من اصلا قصد پرداختن به این سوال را ندارم و فقط می گویم به نظر من ما مختاریم. اما ریشه این اختیار از کجا می آید؟
خوشبختانه علم امروز تا حد زیادی به ما کمک می کند تا بدانیم که انسان چگونه تصمیم می گیرد. تنها یک وسیله تصمیم گیری در انسان وجود دارد و آن هم مغز است اما مغز ورودی های بسیار زیادی دارد و این ورودی ها نقش تعیین کننده در تصمیم گیری دارند. از خود این ورودی ها مهمتر وزنی است که مغز به هر یک از این ورودی ها می دهد و بر اساس آن تصمیم می گیرد. از ورودی های مهم مغز که در تصمیم گیری های اساسی زندگی نقش دارند می توان به میل به خوبی و کمال، غریزه، وجدان، قدرت طلبی و ... اشاره کرد. در این شکی نیست که مغز یک انسان خوب وزن بیشتری به میل به خوبی و کمال می دهد و مغز یک انسان متجاوز وزن بیشتری برای غریزه در نظر می گیرد. اما تخصیص وزن به این ورودی ها فرآیند پیچیده ای است و در واقع به نحوه برنامه ریزی شدن یا همان آموزش مغز بر می گردد. مغز یک نوزاد با حداقل برنامه ممکن که به نوعی تنها برای زنده ماندن لازم است شروع به کار می کند. یک نوزاد فرق بین خوراکی و غیر خوراکی را نمی فهمد و حتی قدرت لازم برای حرکت دقیق دست و پا را ندارد اما با سرعت بسیار زیادی آموزش می بیند. آموزه های دوران کودکی و نوجوانی در شکل گیری آنچه که شخصیت می نامیم و در واقع قسمت اصلی همان برنامه ایست که مغز با استفاده از آن برای ورودی هایش وزن نعیین می کند نقش اساسی دارد. حالا سوال اساسی این جاست که آیا ما با اختیار خود این آموزه ها را انتخاب می کنیم یا جبر روزگار آنها را برای ما انتخاب می کند؟
این که ما در کجای این دنیا چشم به جهان باز کنیم، این که فرزند چه پدر و مادری باشیم، این که به چه مدرسه ای برویم و چه معلم هایی داشته باشیم، این که چه افرادی در سر راه زندگی ما قرار بگیرند و بسیاری از این موارد که نقش اساسی در آموزش ما دارند از اختیار ما خارج است و ما فقط مجبور به پذیرششان هستیم. به عبارت دیگر اختیار در انسان ها ریشه در جبر دارد. مثال های بسیاری هم در این زمینه وجود دارند. مثلا یک شخص متجاوز اگر در شرایط مطلوبی رشد می کرد و شرایط زندگی اش به طور اساسی و در جهت مطلوبی متفاوت بود، دست به چنین کاری نمی زد.
اگر نگاهی به ادیان بیاندازیم می بینیم که تمام این شرایط غیر اختیاری زندگی ما از طرف خدا تعیین می شود. این که ما فرزند چه پدر و مادری باشیم، در کجا بدنیا بیاییم و ... را خداوند تعیین می کند. حال اگر این شرایط منجر به پیدایش افراد خاطی شد، مجازات چنین افرادی چگونه خواهد بود؟ در دنیای ما وقتی کسی قتل می کند مجازات های بسیار سنگینی مثل قصاص یا حبس ابد برای او در نظر می گیرند. ما به پیشینه زندگی کسی نگاه نمی کنیم و نمی گوییم که مثلا فلانی چون کودکی بسیار سختی داشته است اکنون از قتل کردنش می توان گذشت. اما آیا خداوند باید همانند ما در این دنیا تصمیم بگیرد و باید این فرد را به جهنم بفرستد در حالی که مسؤول فراهم آوردن آن شرایط که منجر به تربیت یک قاتل شده است خود اوست؟
چنین شرایطی را می توان ریشه تقریبا تمام تصمیمات مهم زندگی انسان دانست. این که کسی دینداری را انتخاب نمی کند نیز تصمیمی است که او با همان مکانیزم های مغزی برای زندگی خود گرفته است و همان شرایط اجباری نقش تعیین کننده در اتخاذ این تصمیم داشته است. آیا خداوند به طور غیر مستقیم مسؤول این تصمیمات نیست؟ بعضی در پاسخ به این پرسش گفته اند که ما نمی دانیم خداوند چه تصمیمی در مورد این افراد خواهد گرفت و ممکن است از گناهانشان بگذرد ولی نکته در اینجاست که این افراد عده معدودی از انسان ها نیستند، بلکه تمام انسان ها هستند. تصمیم خداوند در ادیان الهی به روشنی آورده شده است و جهنم وعده خداوند به این افراد است. آیا عدالت الهی واقعا در همین حد است؟

۴۲ نظر:

ناشناس گفت...

شکاک جان شک نداشتم که بحث به اینجا میرسه! اول از همه مدلی که گفتی جبر محضه و نه اختیار. به قول خودت اختیار ما در جبره. در واقع سه استدلال مهم برای جبر میارن. یکیش همونه که میگه خدا میدونه ما چه میکنیم پس حتما اونکار رو میکنیم. دومیش اونه که خدا سر چشمه هر فعلی در دنیاست. و سومی همین که شما گفتی. یعنی ما ساخته شرایطی هستیم که خودمون درش هیچ نقشی نداشتیم. یعنی با یک استدلال استقرائی از بدو تولد شروع میشه و ثابت میکنه که هر تصمیمی که ما میگیریم در نهایت برمیگرده به جبری که خارج از حیطه اختیار ما بوده. هر کدوم این استدلال ها هم مشکل خودشون را دارن. چون تو بحث سوم را برای اثبات جبر انتخاب کردی من جواب خودم به این بحث سوم را میدم. مجددا بگم که خلاصه حرف تو از نظر من اینه: دنیا جبریه پس مجازات شدن توسط خدا غیر عادلانه است. جواب من هم دو بخش خواهد داشت. یک: ما اونقدر هم که تو میگی مجبور نیستیم. دو: حتی اگر باشیم و مجازات بشیم لزوما این غیر عادلانه نیست. قبل از توضیحام اینم بگم که اینها نظرات غیر قابل اثبات منه. ولی هیچ چیز تو دنیا قابل اثبات نیست. حتی وجود خورشید. ولی خوب تقریبا همه ما تصمیم گرفتیم که وجود خورشید را باور کنیم چون به نظرمون فرض معقول تری میاد.

ناشناس گفت...

و اما اشکال این نگاه استقرائی به انسان اینه که مدلش کاملا لاپلاسیه. یعنی به طور ضمنی داره میگه که ممکنه یه روزی علم بشر به جایی برسه که یک تحلیل کامل از مغز ممکن بشه و بشه گفت که هر انسانی در اون شرایطی که هست چه تصمیمی میگیره (وقتی میگیم جبر یعنی تصمیم این انسان در این شرایط خاص برای یک دانای کل واضحه). مدل لاپلاسی اگرچه مدل مقبول دنیا تا اواسط قرن بیستم بود با نظریه عدم قطعیت هایزنبرگ زیرآبش زده شد. حتی یک الکترون که مثلا از قوانین فیزیک طبعیت میکنه از این جبر گریز داره! حساب انسان که کاملا جداست. خلاصه اینکه مدلت بیش از اندازه مسئله را ساده کرده و نتایجش غیرقابل استفاده شده. درست مثل مدل لاپلاسی دنیا که در سطح اتمی غیرقابل استفاده است. وانگهی اگر کسی به روح معتقد باشه این کلا یک بعد دیگه به مسئله اضافه میکنه. رابطه بین دنیای فیزیک و روح دیگه اینقدر ساده فرمول شده نیست که بگیم دو دوتا چهار تا و در نتیجه دنیا دنیای جبره. یا به قول تو اختیار ما در جبره. قسمت سوم حرفم را سر فرصت بعد مینویسم.

ناشناس گفت...

سلام.شکاک جان اول در مورد بحث قبل این چیزایی که من گفتم دلیل بر رد عقل نیست. من منظورم اینه که برعکس اون چیزی که گفتم اگه عقل بهش دست پیدا کنه اصلا" عقلانی نیست. همونطور که مثلا بگیم عقل من می گه دروغ کار خوبیه. در مورد جبر و اختیار هم که گفتی خوب خیلی با واقعیت جور نیست. بیندیش یه سری چیزها را گفت و به نظر من هم محیط یکی از عوامل تاثیر گذار در شخصیت فرد هست. خیلی وقت ها محیط کاملا اثر معکوس داره. من شخصا" یکی از راه های پیشرفتم را در مثال ادب از که آموختی از بی ادبان می دانم. خیلی جاها در محیط خوب فرد برعکس میشه و اگر در اون محیط خودش را همرنگ نشون بده ولی در خارج از اون واقعیت خودش را بروز می ده. این به خوبی اختیار انسان را نشان می ده. انشاءالله در فرصت های بعدی بازم در این مورد می گم. ممنون از اینکه این بحث را آغاز کردی

شکاک گفت...

بیندیش جان
به قول خودت نه نظرات من و نه نظرات خودت هیچ کدام قابل اثبات نیست و ما باید ببینیم که کدام یک را عقلمون بیشتر قبول می کنه و اون رو انتخاب می کنیم. حالا باز دوباره بر می گردیم به این که این عقل چه تصمیمی خواهد گرفت. فقط در نهایت می تونم بگم که عقل من نظرات خودش رو بیشتر قبول داره!
البته راستش یه قسمت حرفت که گفتی حتی وجود خورشید رو هم نمی شه ثابت کرد ولی ما تصمیم گرفتیم که وجودش رو باور کنیم برام کاملا ثقیله!

شکاک گفت...

سبل جان
فکر می کنم که منظور من رو کاملا متوجه نشدی. من هدفم این نبود که بگم همون چیزی را می پسندیم که محیط اطرافمون می پسنده. این حرفت کاملا درسته که ممکنه طرف کاملا بر عکس محیط خودش عمل کنه ولی هیچ منافاتی با بحث من نداره. من منظورم این بود که مجموع شرایطی که ما درش قرار می گیریم نقش اصلی در پرورش و برنامه ریزی مغز ما داره. از جمله این شرایط یکیش می تونه مشمئز کننده بودنه محیط اطرافمون باشه که باعث بشه ما بر عکس آنچه که در محیط می گذره عمل کنیم.

ناشناس گفت...

شکاک جان قبلا هم گفتم که بارکلی معتقده که اصلا کل دنیای پیرامون ما خیالات ماست (مثل فیلم متریکس). خوب خورشید هم بخشی از این دنیای فرضی. من مخصوصا مثال خورشید را زدم که بگم حتی غیر قابل انکار ها هم انکار شدنی ان. برای من مثلا هدف دار بودن دنیا بدیهیه و مطمئنم باید روحی در کار باشه و باید بعد از مرگی باشه. اینا برام واضحه چون کلیت دنیا را در تکامل میبینم و از اون مهمتر هر جزیی از دنیا را لایزال میبینم. حتی یه تیکه سنگ هم ابدیه. ممکنه خاک بشه ممکنه اتم به اتم بشه ممکنه اتمش تبدیل به انرژی بشه ولی به نحوی باقی میمونه. فقط داره از یک حالت به حالت دیگه تبدیل میشه. پس من هم (بخوان روح من هم) باید ابدی باشه. برای من این همونقدر واقعیه که خورشید وجود داره ولی هردو این ها غیر قابل اثباتن.... حالا اگه یه گریزی هم بزنم به بحث قبلت: این غیر قابل اثبات بودن دلیل کافی برای اعتراض تو نیست. این مثل اینکه غیر قابل اثبات بودن خورشید دلیل کار نکردن یک کشاورز باشه. منظورم واضحه؟ به هر صورت من قسمت سوم بحث جبر را هنوز ننوشتم. نظرت را در مورد قسمت اول و دوم البته هنوز نمیدونم. آیا حرفم مبنی بر عدم جبر قابل قبول بود؟

شکاک گفت...

بیندیش جان
اول از همه سال نو رو بهت تبریک می گم و بعد هم ازت تشکر می کنم چون نظراتت برام خیلی خوبه و یه افق های جدیدی رو برام باز می کنه ولی اگه اجازه بدی بحث رو به دنیای خودمون محدود بکنیم و فعلا اصلا کاری به خیالی بودن دنیا و این حرفا نداشته باشیم.
و اما در مورد نظراتت، با قسمتی که گفتی «حتی اگه مجبور باشیم و مجازات بشیم این لزوما غیر عادلانه نیست» موافق نیستم چون به نظرم غیر عادلانه است!
در مرحله بعدی با تعمیم نظریه عدم قطعیت هایزنبرگ به معادلات تصمیم گیری مغز موافق نیستم. ما در علوم ریاضی و کامپیوتر سیستم ها رو به دو دسته کلی تقسیم بندی می کنیم:
deterministic و stochastic
خروجی سیستم های دیترمینستیک به ازای یک ورودی ثابت همیشه یکسانه. حالا آیا میشه مغز رو هم یک چنین سیستمی تلقی کرد؟ من باید بگم که نمی دانم! چون مغز یک سیستم بسیار بسیار بزرگ با میلیاردها ورودیه و تحلیلش اصلا ساده نیست.
حالا نتیجه چیه؟ من باید با استفاده از مشاهداتم و فکر خودم تصمیم بگیرم. مشاهدات من می گه که یک آدم بد اگه شرایط زندگیش عوض می شد یک آدم بد نمی شد. اون شرایط زندگی رو هم خدا تعیین کرده بود، پس این وسط مقصر کیه؟ تازه اگه هم بگیم که اون آدم بد در هر شرایطی هم که بود باز همین می شد، این دیگه از اون حالت اول هم بدتر می شه، چون حالا می شه ادعا کرد که این آدم اصلا از اول بد آفریده شده. خلاصه این که من همچنان به این معتقدم که اشکال عملکرد مخلوق به خالق بر می گرده نه به مخلوق. پس چرا مخلوق باید مجازات بشه.

ناشناس گفت...

شکاک جان من فعلا قسمت سوم حرفم که گفتم حتی اگه جبر باشه مجازات ناعادلانه نيست را توضيح ندادم. فعلا داريم روی بودن و نبودن جبر حرف ميزنيم. اول همه اينکه نتيجه اصل عدم قطعيت اينه که همه چيز توی دنيا
stochastic
هست. يعنی هيچ چيز
deterministic
ای وجود نداره (البته در دنيای فيزيک). به نظر من اين دليل قانع کننده‌ايه که فرض کنيم در دنيای فراتر از فيزيک (اگه اصولا وجودش را قبول داشته باشيم) هم همه چيز
stochastic
باشه. البته
Stochastic
بودن به معنی حرج و مرج نيست. مثلا يک تاسی را تصور کن که اکثر موارد ۶ مياد ولی گاهی (خيلی به ندرت) هم عدد ديگه مياد. این تاس هم یک فرایند
stochastic
هست. با این وجود شرط بستن روی اين تاس کار ساده‌ايه. هزچند گاهی هم نتيجه برعکس انتظاره. دنيای فيزيک ظاهرا داره با يک همچين تاسی اداره ميشه! منظورم از اين حرف اينه که نميشه به اين راحتی گفت تصميمات انسان در مغزش گرفته ميشه و یه مدل لاپلاسی از دنیای ذهن تصور کرد و پیش رفت. چنین ادعایی مستلزم اينه که بياييم مغز يه نفر را منتقل کنيم به يک انسان ديگه و ببينيم واقعا همون تصميم‌ها را ميگيره؟ مجددا ميگم مسئله را
oversimplify
کردی و بنابراين نتيجه‌هاش لزوما درست نيست. شايد بد نباشه که بگم نظر من اين وسط چيه. من معتقدم که ما يک سطحی از اختيار داريم. اين اختيار ريشه در جبر نداره. يک اختيار محدود ولی نابه. اين بخش خداگونه انسانه. همون چيزی که خدا در ما دميد (نفخ من روحی) یا اون امانت الهی که بهمون داده شده و از بارش کوه‌ها له شدن. اين فرق ما و حيوانه. ميزان اين اختيار شايد اندک باشه ولی فراخور همون هم سنجيده ميشيم. يعنی انتخاب‌هايی که با این اختیار محدود در زندگی کرديم را بايد جوابگو باشيم (در حدی که مختار بوديم). من نبايد با کسی که بخاطر شرايط خانوادگی‌اش تبهکار شده مقايسه بشم و احتمالا هم نميشم. ولی همه ما در مسیر زندگیمون که کلیتش را همون جبر تو ترسیم میکنه لحظات اختیار داشتیم. شاید همون تبهکار یک بار وسط دزدی جون کسی را میتونسته نجات بده و داده و یا تصمیم گرفته که نده. من یک موج کوچکی از اختیار سوار بر امواج بزرگ جبر میبینم. و فکر میکنم اون موج کوچیک میران مسئولیت ماست. مجددا بر ميگردم به اون حرف که من يه ظرفيتی دارم و اون ظرفيت را بايد پر کنم. اين ظرفيت که ميگم اون بخشی‌ از ظرفيت مورد نظرمه که توش اختيار دارم. و همون هم سرنوشت نهايی منه. سرنوشتی که خودم دارم ترسيم ميکنم.

ناشناس گفت...

Read the second one! The first one is actually the same, but appears a random scarmble of the English and Persian parts!

شکاک گفت...

بیندیش جان
با کلیات حرفت کاملا موافقم. البته در مورد قسمت اول حرفت که دنیا داره به صورت تصادفی یا شبه تصادفی (ستوکستیک) اداره می شه، من ترجیح می دم که بگم نمی دونم. راستش برام هم خیلی مهم نیست که چه جوری اداره می شه!
با قسمت بعدی موافقم و از این جمله که «موج کوچکی از اختیار رو سوار بر امواج بزرگ جبر می بینم» خیلی خوشم اومد. من هم دقیقا به همچین چیزی معتقدم ولی مشکلم اینه که به نظر من آنچه که از انسان در دینی مثل اسلام خواسته شده اصلا تناسبی با اون موج کوچک نداره. حقیقتا اون موج کوچک قدرتش غالبا کمتر از اینه که مسیر زندگی یک نفر رو عوض کنه. در صورتی که مسؤولیت های دینی انسان همه در حد انتخاب مسیر اصلی زندگی هستند که به نظر من عمدتا توسط اون موج بزرگتر تعیین می شن.

ناشناس گفت...

شکاک عزيز براساس باورهای دينی و اينکه «لا يکلف الله نفسا الی وسعها» من معتقدم که مسئوليت ما و در نتیجه مجازات و پاداش ما متناسب با اون اختيار محدودمونه. ولی دقت کن که اگرچه اون اختيار محدوده٬ نتايجش ميتونه خيلی بزرگ باشه. بنابراين با اون جمله آخر متنت مخالفم. يعنی چون جبر صددرصد نيست وجود سيستم جزا و پاداش معنی دار ميشه.

شکاک گفت...

بیندیش جان
باید بگم که باهاتت تا حدودی موافقم. یعنی این که اون اختیار محدود ممکنه نتایجش بزرگ باشه، ولی احتمال ختم شدنش به نتایج بزرگ خیلی کمتر از احتمال ختم شدن اون قسمت جبر به نتایج بزرگه. ضمنا وجود سیستم جزا و پاداش هم معنی دار خواهد بود ولی آیا جزا و پاداشی که در دین آورده شده متناسب با اون اختیار کمه؟ به نظر من که نیست.
در ضمن «لا یکلف الله نفسا الی وسعها» اصلا مصداق حرف ما نیست. یعنی از قرآن نمی شه چنین برداشت کرد که اگر کسی راه دینداری رو در زندگیش پیش نگرفت به بهشت خواهد رفت. من حداقل هیچ موردی سراغ ندارم که به این چنین مواردی اشاره شده باشه ولی مواردی که گفته شده این افراد جهنمی خواهند بود بسیار زیاده. در واقع در هیچ جای قرآن صحبتی از اون جبر بزرگ به میان نیامده.

ناشناس گفت...

شکاک جان اون نگاه خاصی که تو در مورد مجازات نوشتی هم به تایید قرآن نرسیده. قرآن صریحا میگه که نباید دیگران را قضاوت کنیم و خدا هرکار که دلش بخواد با ما میکنه. که کارهای بد ممکنه تبدیل به کار نیک بشن. و غیره و غیره. منصفانه قضیه اینه که با تفاسیر مختلف میتونی نتایج مختلفی از قرآن روی این موضوع بگیری. بعضی آیات را میتونی تعبیر کنی به اینکه مجازات های اون دنیا مطلقن و بعضی را به این که نسبی ان. ولی اگر مثلا نهج البلاغه را هم به لیست متون دینی اضافه کنی تفاسیر حضرت علی از قرآن به نسبی بودن مجازات میرسه.
خلاصه کلام اینکه میخوام بگم اون نتیجه ای که تو از قرآن گرفتی هم اینقدر واضح نمیشد گرفته بشه. به طور خاص توی این مورد اگه با علمای دینی شیعه حرف بزنی همه بهت میگن که مجازات ها نسبیه و برات یک عالمه حدیث میارن. دیدگاه سنی ها بیشتر مجازات مطلقه و در پاسخ به سوال تو در مورد عدل الهی میگن که عدل آنچیزی است که خدا میکنه حتی اگر ما هم نفهمیم و فکر کنیم که غیر عادلانه است. البته نظر سنی ها هم به نظر من یک بخشی از حقیقته. به نظر من کسی که بنا به جبر هم کار ناپسند کرده نمیتونه در مقام کسی باشه که کار پسندیده کرده ولی در عذاب نیست. به نظر من عذاب خالی گذاشتن ظرفیت هاییه که میشد پر کرد. خیلی سخته حرفم را خلاصه کنم ولی بذار این جمله را بگم

به نظر من حس ما از عذاب یک حس نسبیه. بنابراین درسته که بگیم عذاب های اون دنیا نسبین. ولی بلاخره یک مطلقی وجود داره. اون مطلق که مثلا قرب به خدا یا دوری از خداست دیگه نسبی نیست. و من در این هیچ بی عدالتی ای نمیبینم چون معتقدم پایان راه اکثریت (و حتی شاید همه ما) نهایت قرب به خداست.

ناشناس گفت...

سلامی گرم دوست عزیز. سال نو مبارک. امیدوارم سالی خوب و سرشار از شادی و مهر پیش رو داشته باشید!
این بحث هم که ادامه دارد... به گمان من انسان مختاره هر کاری میخواد بکنه. ولی کارهایی که در جهتی خلاف نظام حاکم بر آفرینش (که همانا مبنای آن*خیر* است)
باشه ضررش در وهله اول متوجه خود فرد میشه. مثلن هر کس *اختیار* داره از چراغ قرمز راهنمایی (جبر) عبور کنه اما چان خودش را ریسک می کنه!
به قرآن هم که نگاه می کنی ایمان در »عمل« صالح باید خودش را نشون بده
!
به نظر می رسه که خیلی مسائل را انتزاعی بهش نگاه می کنیم. خلاصه و بطور کیلی به گمان من صرف نظر از این که چه جور با خدا و نظام هستی ارتباط روحانی/سافت بر قرار کنیم اگر عمل ما/هارد صالح باشه رستگار خواهیم بود. حالا چی عمل صالحه باز خودش تئوریک نیست... آنچه در هارمونی با نظم /جبر خلقت باشه!

ناشناس گفت...

سوره مائدة آيه
69
جالبه:

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَالَّذِينَ هَادُواْ وَالصَّابِؤُونَ وَالنَّصَارَى مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وعَمِلَ صَالِحًا فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ
كسانى كه ايمان آورده و كسانى كه يهودى و صابئى و مسيحى‏اند، هر كس به خدا و روز بازپسين ايمان آورد و كار صالح كند، پس نه بيمى بر ايشان است و نه اندوهگين خواهند شد.

مهم نیست مسیلمان [تازه ایان آورده ها) یا
يهودى یا صابئى یا مسيحى‏- مهم عمل صالح است. با توجه به آیاتی دیگر که به ایمان آورده هایی که عمل صالح انجام دهند بشارت بهشت و غیره داده است.
در حالی که آیه هایی که فقط به یا ایهاالذین آمنو
خطاب شده فورا وظایف و چکار بکنند و نکنندهایشان را دستور داده است.

یه چیزی در این باره اگه وفت کنم می نویسم. فکر کردم شاید اینجا بتونه کمکی کرده باشه!

شکاک گفت...

بیندیش جان
راستش من فکر می کنم شاید بحث نسبی یا مطلق بودن مجازات یه کمی فرعی باشه. من می گم اگه ما مجبوریم اصلا چرا باید مجازات بشیم حالا چه نسبی باشه چه نباشه.
در مورد نظر سنی ها هم که می گن هر چه که خدا می کنه اون عدله، به نظرم این جمله خیلی با اون جمله معروف که می گه «عقل ما به امور دینی نمی رسه و همه چیز رو باید همین جوری پذیرفت» فرقی نمی کنه. بنابراین من نمی تونم بپذیرمش. می دونی اینم همون جبرست. عقل من یه همچین چیزی رو نمی پذیره و قبول نمی کنه ولی عقل خیلی های دیگه ممکنه بپذیره. خیلی هم واضحه که آدم اختیاری تو این زمینه نداره. مثل این می مونه که مثلا من از رنگ سیاه خوشم نیاد. این قضیه نپسندیدنه رنگ سیاه این جوری نیست که من بگم از این لحظه به بعد من رنگ سیاه رو دوست دارم و دیگه از ته دل دوستش داشته باشم. اون موضوع هم که یه چیزایی با عقل من جور در نمیاد ولی با عقل یکی دیگه جور در میاد هم همین قضیه است.

شکاک گفت...

آرش جان
من فکر می کنم یا من منظور تو رو درست متوجه نشدم یا این که تو یه برداشت دیگه ای از حرفای من کردی.
من بحثم سر این نیست که راه رسیدن به رستگاری جبرا یک راه خاصی است و ما اختیاری در تعیین این راه نداریم. من با این مشکلی ندارم که این راه چیه یا این که چرا جبرا انتخاب شده. مشکل من اینه که مسیر اصلی زندگی بشر جبرا انتخاب می شه و بعد بشر در اون مسیر اصلی و در یک چارچوب مشخصی مختاره که هر کاری دوست داشت انجام بده. ولی انتخاب اون مسیر اصلیه با ما نیست.

ناشناس گفت...

من هر روز صبخ خودم تصمیم مگیرذم کی بیدار شم و چکار بکنم.. و چه جوری حتی رو دنیا تاثیر بذارم. الان یه ایمل زدم به یازده مرجع تقلید و از اونا خواستم کاری کنند از اعدام این مرد افعانی که شانزده سال پیش مسیحی شده جلوگیری بشه. به خدود سی سفارتحانه افغانستان در کشورهای مختلف که تونستم آدرس ایمل اونا را تو اینترنت گیر بیارم.. کپی فرستادم.. دایم در حال فرستادن ایمل به متفکران اسلامی هستم و سعی می کنم حاصل مطالعات خود را با آنها درمیان بگذارم.. چون معتقدم زندگی یک میلیارد و نیم مسلمان و به دنیال آن چهره دنیا را دگرگون خواهد کرد... روز بروز هم حاصل تلاش هایم را حس مس کنم..
خب کی اون بالا و یا اون پایی است که نذاره من این کارها رو بکنم؟؟؟؟؟

شکاک گفت...

آرش جان
من هم دقیقا به این اختیاری که تو داری ازش صحبت می کنی اعتقاد دارم و تو نوشته ام هم این رو گفتم. من همه بحثم بر سر مسیر اصلی زندگیه. مثلا فرض کن تو در یک خانواده فقیر در هندوستان به دنیا اومده بودی یا اصلا فرض کن در یک خانواده بسیار پولدار و بدون مذهب در آمریکا به دنیا اومده بودی، یا حتی فرض کن که اصلا در همین شرایط به دنیا آمده بودی ولی در دوران کودکی و بعد در مدرسه تحت شرایط کاملا متفاوتی بزرگ می شدی، آیا باز هم همین کارایی که امروز می کنی رو انجام می دادی؟ مسلماً زندگیت به طرز عمیقی متفاوت بود. من بحثی که از جبر کردم این نوع جبر بود.

ناشناس گفت...

خب به همین دلیله که ما باید با تلاش چند برابر سعی کنیم فقر و نابرابری...در جهان کمتر بشه... تریلیون ها دلاری که صرف تسلیحات برای کشتار میشه باهاش مدرسه و بیمارستان و...غیره ساخته بشه! ما قادریم به این جبرها پیروز شویم!
دیگه این که اتفاقا من دریک
خانواده و کشوری شیعه به دنیا اومدم حالا قرآن را گذاشتم وسط و به این آقایان آیت الله ها که پدر و مادرم از آن ها *تقلید* میکردند میگم چرت و پرت نگین. ایم از این یکی جبر.

ناشناس گفت...

شکاک جان مطمئن نیستم منظورت را کامل فهمیدم. ببین تو گفتی جبر. من گفتم جبر مطلق هم نیست. به قولی موج بزرگی از جبر که برش موج های کوچکی از اختیار نشسته. تو گفتی که برداشتت از قرآن اینه که علیرغم جبر حاکم ما برای کارای بدمون مجازات میشیم. من گفتم این برداشت لزوما از قرآن نمیشه. و گفتم که تفسیرهای حضرت علی از قرآن که البته منظورم نهج البلاغه است به این اشاره میکنه که مسئولیت ما و مجازات ما در حد اون اختیارمونه.

تا اینجا قبول؟ من با فرض اینکه قبول یه مطلب دیگه مینویسم. ولی اگر تا اونجا را قبول نداشتی بگو تا ببینیم مشکل کجاست

ناشناس گفت...

و اما بعد

من معتقدم که مسئولیت ما و مجازات ما در حد اختیارمونه و بر اساس اون موج کوچیک اختیار حساب میشه. این خیلی بدیهی تر از اونیه که اثبات بخواد. یعنی اگه توانائیت در حد اختیارته نمیشه مسئولیتت بیشتر باشه!

ولی من معتقدم که موقعیتمون در رابطه با خدا متاثر از حاصل جمع دو موج جبر و اختیاره. این اصلا غیر عادلانه نیست چون اصلا قرار نیست همه مخلوقات خدا در یک سطح از تقرب به خدا باشن. انسان درک عمیق تری از دنیا و خدا داره تا مثلا خرگوش. تو نمیتونی بگی که خدا به خرگوش ظلم کرده. خرگوش هم بخشی از این دنیای پیچیده است. به طور مشابه نمیتونی توقع داشته باشی که اون کسی که جبر زندگیش ازش یه تبهکار ساخته در حد کسی باشه که جبر زندگی ازش یک پیامبر ساخته. اینها در مراتب متفاوتی از قرب الهی هستن. ولی آیا این معنیش اینه که اولی در عذاب و دومی در نعمته؟ من میگم نه. آیه صریح قرآن داریم که حضرت محمد میگه حتی من هم نمیدونم در دنیا بعد باهام چگونه رفتار میشه.

عذاب اون حسیه که ما از خالی گذاشتن ظرفیت هامون بهمون دست میده. آتش حسرته. «آتشی که بر دلها خیمه میزند. قرآن»

اگر بین این دو موضوع تفاوت قائل بشی مشکلت حل میشه: قرب الهی یک مقام مطلق و عذاب یک حس نسبیه. مطمئنن تو نمیتونی اینکه قرب الهی برای تمام مخلوقات یکی نیست را نشانه بی عدالتی بدونی. سنگ و چوب و گیاه و حیوان و انسان نمیتونن و نباید در یک رده باشن. انسان 10 هزار سال پیش و انسان امروز نمیتونن و نباید در یک رده باشن. این تفاوت رده هاست که به تکامل معنی داده. برای همینه که انسان امروز باید بهتر از انسان اولیه باشه. باید بهتر از خرگوش و گیاه و تک سلولی باشه. و اگرنه برای حفظ عدالت الهی به اون مفهومی که توی ذهن تو هست باید همه ما در همون عدممون میموندیم. ما یک حرکتی را از عدم به سمت خدا شدن شروع کردیم. از صفر به بینهایت. این فی نفسه عدم تساوی ایجاد میکنه. این بی عدالتی نیست. این فضل الهیه

شکاک گفت...

آرش جان
هیچ کس نمی تونه منکر این قضیه بشه که همه ما باید بیشتر تلاش کنیم تا فقر و نابرابری از بین بره. این که همه شرایط یکسانی داشته باشند شاید یک حالت ایده آلی باشه که هیچ وقت بدست نیاد.
به هر حال موضوع بحث ما اینه که با وجود اون شرایط نابرابر مسیر اصلی زندگی انسانها جبرا انتخاب می شه. تو مثال آوردی که خودت داری با علمایی که پدر و مادرت ازشون تقلید می کنن می جنگی. باید بگم که این مثال به هیچ وجه مثال نقضی برای حرفای من نیست چون این جنگیدن با علما هم مسیر اصلی زندگی تو نیست. تو از کودکی در مسیری قرار گرفتی که با قرآن و تربیت دینی آشنا بشی و قرآن رو به عنوان یک کتاب آسمانی که از طرف خدا آمده قبول کنی. در این مسیر اصلی تو راه مبارزه با اشتباهاتی که علما در دین وارد کردن رو انتخاب کردی. هر چند که به نظر من حتی انتخاب این راه هم می تونه به نوعی ناشی از جبر محیط باشه، ولی بذار فرض کنیم که کاملا اختیاری بوده. حالا تو ممکن بود از جبر زمانه یک آدم بی خیال و بسیار مرفه بودی که اصلا برات اهمیتی نداشت که این علما چی می گن و یا اصلا اسلام چی هست. یا مثلا فکر می کنی که کسی که الان قاچاقچی مواد مخدره این کار رو از روی اختیار و علاقه انتخاب کرده؟

شکاک گفت...

بیندیش جان
من چندان با تفسیر میونه خوبی ندارم. اگه قرآن معجزه فصاحت و بلاغته و برای تمام انسان ها در تمام زمانها آورده شده چه احتیاجی هست به تفسیر؟
من حتی با این موافق نیستم که به نهج البلاغه مراجعه کنم. حضرت علی از قرآن یه تفسیری ممکنه داشته باشه من هم برای خودم یه تفسیری. من وقتی می بینم که تو قرآن گفته که اگه ایمان نداشته باشید هر چقدر هم کار نیک انجام بدید همش باطله و آخر سر جهنمی خواهید بود، من از یه جمله به این واضحی هیچ برداشت دیگری نمی تونم بکنم. یا وقتی که جهنم توصیف می شه که در اونجا آتش سوزان وجود داره و وقتی پوست انسان ها در اثر آتش می سوزد خدا یک پوست جدید جاش می گذاره که یک لحظه درد این سوختن کم نشه، من از چنین جملاتی نمی تونم برداشت های فلسفی بکنم و بگم معنی این همه فقط دوری از خداست و فقط اینا یک چیزای نسبیه.

ناشناس گفت...

شکاک جان دیگه داری شکاک میشی :)
این که چه جوری یه انسان از بدو تولد رشد می کنه که خودش یک علمه:
http://www.childdevelopmentinfo.com/

این که تو جهان نابرابری و تبعیض وجود داره و درنتیجه افراد بسته به این که کجا به دنیا بیان از امکانات متهاوتیرخوردار میشن

درسته
ولی حتی در شرایط برابر هم مثلا بیل گیت هاروارد را ول میکنه میره بیزنس میزنه وحالا هزاران نفری که دانشگاه را ادامه دادند و دکترا گرفتند برای مثلا صدهزار دلار گرنت تحقیقاتی باید بین براش فرم پر کنند..
این که معلومه ما خود سرنوشت خود را رقم می زنیم
اما حاصل این بجث هم باید یک چیزی تو عملی زش در بیاد... اگه با این حرفا می خوایی بگی باید بریم سرمون رو بذاریم زمین بمیریم چون به این محکومیم؟؟ که معلومه اینو نمیگی.. همین که این همه در بحث روش حدی هستیو وقت میذاری خودش میگه که میخواهی کاری کنی..
در مورد قرآن هم من همین چند سال اخیر شروع به تحقیق کردم وقتی پرسش برام پیش اومد:
چرا یک آیت الله فرزند خودش جگرگوشه خودش را به جرم دگر اندیشی اعدام کرد؟؟ حالا جواب این میتونه به صلح جهانی و ایجاد یک دمکراسی در ایران کمک کنه
من با اجازت دیگه علاقه ای به ادامه این بحث ندارم

ناشناس گفت...

شکاک جان:

1. سالانه هزاران نفر دکترای ادبیات میگیرن و یا روی این رشته تحقیق میکنن و مقالات علمی چاپ میکنن. مثلا تا حالا صدها مقاله علمی در تفسیر داستان ها دافنه دوموریه یا جین آستین نوشته شده. این یک کتاب داستانه و اینقدر تفاسیر متفاوت در موردش نوشته شده. ایا به نظر تو این یک موضع گیری عاقلانه است که بگیم قرآن احتیاج به تفسیر نداره. یک لحظه از دل این بحث جبر و اختیار بیا بیرون و فقط به این سوال فکر کن و ببین به نظرت عاقلانه هست که بگی که میخوایی خود قرآن را بدون تفسیر بفهمی. آیا این یک روش علمی و مقبول انسان عاقل امروزیه؟

2. اگه دنیای دیگه ماهیتا چیز دیگه ای باشه (که به تصریح خود قرآن هست) آیا میشد برامون در قالب کلمات توضیح داده بشه. آیا بار کلمات بالاتر از درک های مشترک ما هستن. اگر درک مشترکی روی یک مفهوم نباشه آیا میشه اونا در قالب کلمات بیان کرد. حالا حتی اگر اون کلمات معجزه فصاحت و بلاغت باشن. اونوقت به نظرت عاقلانه است که برداشتمون از سوختن پوست در آتش سوختن با آتش زمینی و پوست زمینی باشه. و باز برگشت به شماره 1 آیا کتابی که در چنین مباحثی حرف میزنه احتیاج به تفسیر نداره. مطمئن شو که انتخابت در این موضوع عاقلانه است و با عقل بشر امروزی میخونه.

3. دوست ندارم بحث توی بحث باز بشه. آیا ما داریم روی قرآن بحث میکنیم یا روی جبر و اختیار. من یه مدل جبر و اختیار و مجازات الهی برات توضیح دادم که به نظرم هم با عدالت میخوند و هم با منطق و هم با مشاهداتمون. حالا نهایت اینکه تو بهم ثابت کنی که این مدل با قرآن نمیخونه. این واقعا بحث ما نیست. آیا مدل برات مفهوم و مقبول هست یا نه. اینکه این مدل چقدر با قرآن میخونه بحث جنبیه و بهتره فعلا بذاریمش کنار.

4. واقعیت نگری بخشی از حل مشکلات فلسفیه. بعضی از خواسته هات به نظر من واقع نگرانه نیست. مثلا انتظارت از قرآن.

شکاک گفت...

آرش جان
راستش من خودم هم از این بحث خسته شدم چون کسی حرف من رو نمی فهمه. خلاصه کلام این وقتی ما مخلوقیم و مغز ما که تنها قوه تصمیم گیری ماست توسط خالق طراحی شده و عملا تمام ورودی هاش هم به خواست خدا تعیین می شه عملا این یعنی جبر. البته بذار بگم که من این رو خودم قبول ندارم ولی ادیان این رو می گن. این یکی از مشکلات من با ادیانه چون با واقعیت مطابق نیست. ولی به قول تو بذار تمومش کنیم همین جا.

شکاک گفت...

بیندیش جان
بذار من جوابت رو به همون ترتیب بدم:
1- به قول تو صدها مقاله در تفسیر متون ادبی نوشته شده و این تفاسیر لزوما هم با هم مطابقت نداره چون هر کسی برداشت های خودش رو از متن می کنه. من انتظارم از یک کتاب آسمانی بیشتر از این حرفاست. حالا تو می گی انتظار بی موردیه، منم می گم شاید باشه ولی بالاخره باید یک فرقی بین یک کتاب آسمانی که معجزه تلقی می شه با یک کتاب عادی که من و شما می نویسیم وجود داشته باشه.
2- منم فکر می کنم که دنیای دیگه باید یه جور دیگه باشه ولی اگه قرار بشه هر کلمه ای که تو قرآن گفته شده رو بگیم این منظورش اونی که ما فکر می کنیم و می شناسیم نیست و یک چیزه ماورا این حرفاست، خوب اصلا دیگه بحثی راجع به وجود اشکال تو قرآن نمی شه کرد. چون هر اشکالی که پیش بیاد می شه گفت منظور اینی که نوشته نیست.
3- من بحثم راجع به جبر و اختیار و انطباقش با دین بود. اون مدلی که گفتی به نظرم با قرآن نمی خونه به همون دلیلی که در قسمت 2 گفتم. قرآن مدلی که از مجازات ارائه می کنه از نظر من اون چیزی نیست که تو گفتی هر چند که من با مدل تو موافقم و فکر می کنم که اون می تونه مدل بسیار خوبی باشه و به قول خودت با مشاهداتمون می خونه.
4- تو همون مورد اول گفتم، من انتظارم از قرآن بسیار بیشتر از یک کتاب عادیه چون این ادعا که قرآن کتابی است که از طرف خدا برای هدایت بشر در تمام زمانها آورده شده، ادعای بسیار بسیار بزرگیست و به نظرم بالاخره باید قرآن کتاب بسیار خاصی باشه که بتونه هر کسی رو که اون رو می خونه قانع کنه که این کتاب از طرف خدا آمده.

شکاک گفت...

در جوابم به آرش:
جمله آخرم رو اصلاح می کنم که گفتم این رو ادیان می گن. باید بگم که این رو اسلام می گه. ما در اسلام این رو داریم که برگ از درخت نمی افته مگر به خواست خدا، ولی این طرز تفکر در مسیحیت و یهودیت وجود نداره.
به خاطر این طرز تفکر در اسلام بود که گفتم تمام شرایط محیط اطراف ما توسط خدا تعیین می شه.

ناشناس گفت...

شکاک عزیز تبیین این افتادن برگ که کار مشکلی نیست. یک برنامه نویس که برنامه کنترل حرکت یک ربات را هم می نویسد می تواند همین ادعا را بکند..یعنی در هر زمان محتصات بازوی ربات را بداند!.

حالا میدونم الان میگی خب ما که برنامه ریزی شیدیم اختیاری از خودمون نداریم... نه ما ربات هوشمندیم میتونم برنامه خودمون را تفییر
بدیم
همه ی موجودات عالم اگر فرض کنیم یک دیزاینی دارند... طراح می داند که عمر آن کی به سر می اید. تازه وفتی میگه از رگ گردن به شسا نزدیک تریم یعنی با هر برگ درخت که می افتد خودش هم جابجا میشود :)
Move on...

ناشناس گفت...

شکاک جان اینم جوابهای من. فکر نمیکنم ادامه بحث خیلی مفید باشه ولی میخوام یه خلاصه ای جمع کرده باشم.

1. اینکه در مورد کتاب جین آستین صد نظر متفاوت داده میشه مشکل از محدودیت نویسنده نیست. مشکل تکثر خواننده هاست. مهم نیست کتاب را کی بنویسه. کلمات ظرفیت محدود دارن و نگاه هرکس از زاویه دید خودشه. حتی ساده ترین کلمات را هم که بگی هرکس در هر زمانی یه برداشتی ازش میکنه. شما بگو من سرم درد میکنه. برداشت من و کسی که مثلا بیماری میگرن داره و یا کسی که تاحالا سرش درد نکرده از این جمله نمیتونه یکی باشه! خدا کار غیر ممکن نمیتونه بکنه.

2. من به طور ویژه در مورد گزارش های دنیای بعد به این متوسل شدم که حرف هایی که در قرآن اومده کاملا تمثیله. اونم با دلایل قرآنی "نشاه اخری" "نار التی اطلعه الی الافئده" و غیره. این خیلی هم تفسیر غریبی نبود. < هیمنجا دقت کن که قرآن چون کتابیه که داره از مسائلی که ما ازش تجربه نداریم باهامون حرف میزنه تفسیر بردار تر هم میشه. این ناگزیره ربطی هم نداره نویسنده کتاب کی باشه. مشکل از گیرنده است نه از فرستنده>

3. بحث متنت واقعا ربطی به دین نداشت. درسته که وسط متن میگی ادیان معتقدن که شرایط زندگی ما را خدا تعیین میکنه ولی اصلا دین را هم که کنار بگذاری بحث جبر به نحوی که تو توضیح دادی (جبر اجتماع) سر جاش باقی میمونه. یعنی به هر حال ما خودمون نقشی در تعیین شرایط زندگی خودمون نداریم. در انتخاب خانواده و محل تولد و تحصیل و دوستامون و اینها هیچ نقشی نداریم ( یعنی مهم نیست کسی ادیان را قبول داشته باشه یا نه: جبر اجتماع بحث مجزائیه و مثلا مارکسیست ها به شدت قبولش دارن. اصلا جبر تاریخ یکی از اصولشونه).

4. این یک بحث کاملا مجزاست. من تا امروز داشتم سعی میکردم بهت بقبولونم که جبر اجتماع لزوما با عدالت الهی تناقض نداره. یعنی میشه مدلی ارائه داد که هردو را کنار هم جمع کنه و به تناقض نرسه. من البته معتقدم که این مدل با قرآن هم میخونه ولی شما این را قبول نداری.

نمیدونم چقدر این بحث من برات مفید بود ولی حرف بیشتری برای زدن ندارم یا از طریق نوشته نمیتونم منتقل کنم.

شکاک گفت...

آرش جان
اون مثالی که در مورد ربات ها زدی اتفاقا قبلا به ذهن من رسیده بود و در یکی از نوشته هام با عنوان "در ادامه بحث قبلی..." یک اشاراتی بهش کرده بودم.
اما در اون مورد که گفتی ما هوشمندیم و می تونیم برنامه خودمون رو تغییر بدیم باید بگم که 100% با حرفت مخالفم و به نظرم ما در این زمینه بسیار بسیار ناتوانیم و چندان فرقی با همون ربات ها نداریم.

در مورد آخر هم که گفتی خدا با افتادن برگ درخت جابجا می شه نظر خاصی ندارم! ;-)

شکاک گفت...

بیندیش جان
من هم فکر می کنم که ادامه دادن بحث خیلی فایده ای نداره. به هر حال ازت خیلی ممنونم که با حوصله نظراتت رو گفتی.

فقط یک نکته رو اضافه کنم که در مورد جبر اجتماع من هم قبول دارم که صرف نظر از وجود یا عدم وجود دین این جبر وجود داره ولی بحثم این بود که این دیگه خیلی غیرمنصفانه خواهد بود که ما به خاطر چیزهایی که در اختیارمون نبوده مجازات بشیم و در نوشته ام هم بیشتر به این موضوع پرداختم چون نظر من اینه که این موضوع در قرآن در نظر گرفته نشده و به تمام نافرمانان عالم صرف نظر از این که در چه شرایطی بودند وعده عذاب داده شده، هر چند که نظر تو این نیست.

ناشناس گفت...

شکاک جان چکارت کنم که اون هارمونی** را نگرفتی **

منظر فلسفی اش را با اشاره گفتم تا بعد...

Valentine گفت...

ببخش وسط بحث می پرم! اما باید سال نو رو تبریک می گفتم یا نه؟ امیدوارم به جواب سوالات برسی:)

ناشناس گفت...

اول: از لحاظ دینی که دین میگه خداوند هر بنده ای را قدر تواناییهایی که بهش داده و شرایط زندگیش مورد سوال قرار میده یه انشان باهوش با شرایط خوب نسبت به یه انسان معمولی با شرایط بد خیلی بیشتر سین جین میشه
دوم:اما هر کسی مسول کار خودشه !‌نه؟ اگه کسی با من تصادف کنه و بعد من بکشمش چون عصبانیم کرده ( با گذشته من کاری نداشته باش مثلا گذشتم هم خیلی خوب بوده) .آیا حق داشتم این کار رو بکنم چئن خیلی عصبانی شده بودم چون ماشین نازنینم داغون شده بود؟ اگه حق ندارم پس بقیه هم برای بقیه کارا حق ندارند!
سوم:من اصلا فکر نمی کنم خدا کسی را مجازات کنه! که این خودش یک نوشتن کامل رو می طلبه حالا اگه وقت و حوصلش بود بعدا دروبلاگم می نویسم.

شکاک گفت...

پرهام عزیز
اول: حقیقتش در مورد این قضیه که گفتی خدا هر کسی رو به قدر تواناییهاش مجازات می کنه قبلا بحث هایی رو با دوستان داشتیم. این قضیه بسیار کلی در قرآن مطرح شده و حقیقتا من نمی تونم ازش نتیجه ای که تو گرفتی رو بگیرم. دلیلش هم این که مثلا در بسیاری جاهای دیگه قرآن به صراحت گفته شده که کسی که کافر بمیره جهنمی خواهد بود. خوب ممکنه کسی به خاطر شرایط و توانایی هاش کافر بوده باشه.
دوم:هر کسی مسؤول کار خودش هست در این دنیا! یعنی با معیارهای دنیوی ما بله هر کسی مسؤول کار خودشه ولی وقتی بحث خالق میاد این وسط و اون هم خالقی که نه تنها خود ما رو آفریده بلکه تمام محیط اطراف و شرایط زندگی ما رو هم تعیین کرده، باید بگم که به نظر من خالق مسؤول کارهای ماست! یکی از نوشته های قبلیم با عنوان محاکمه مخلوق توسط خالق پیرامون همین قضیه است.
سوم: راستش این که اگه بپذیریم خدا کسی رو مجازات نمی کنه به نظرم پاسخ این شبه من تا حد بسیار زیادی داده می شه. این نظر «بیندیش» هم هست. اما من در جوابش گفتم که من از متن قرآن با اون همه صراحت در تعریف عذاب نمی تونم این برداشت رو بپذیرم. مثلا به صراحت به سوزاندن انسان و رویش پوست دوباره برای سوختگان به طوریکه عذاب رو به شدت بچشند اشاره شده.

Valentine گفت...

این وسط واسه من سوال پیش اومد که قرب الهی اصلن چی هست؟ فیزیکی که نیست پس چطور رده بندی میشه که با دوری از اون به عذاب معروف دچار بشیم؟
ما واقعن یه ربات هوشمندیم که می تونیم برنامه مون رو تغییر بدیم؟ پس اونجایی که خدا میگه شما بهرحال ایمان نمی اورید، از کجا مطمئنه؟ چرا فکر نکرد این ربات های هوشمند ممکنه برنامه شون رو تغییر بدن؟ یا د فیلم من روبوت افتادم!

ناشناس گفت...

می‌گم شما حال کردی ننویس چیزی! راحت باش! کسی منتظر نیست!

شکاک گفت...

راستش من نظرم اینه که ما یک روبات هوشمندیم که قادر نیستیم برنامه مون رو تغییر بدیم. یک سری اصول اولیه در برنامه ریزی ما وجود داره و بعد ما شروع به یادگیری می کنیم و این یادگیری تا روزی که می میریم ادامه داره... حالا من در این مورد دارم افکارم رو جمع و جور می کنم که یک مطلبی بنویسم.

علی جون ... چشم به زودی می نویسم. راستش وقتی فکرم درگیره یک موضوعی می شه و نتیجه خاصی ازش بیرون نمی آد برام سخت می شه که برم سراغ یک موضوع جدید... ولی به هر حال به نوعی در ادامه همین مطالب یک چیزی خواهم نوشت.

ناشناس گفت...

صورت کلی اینه: انسان یک مکانیزم (معادله) تصمیم‌گیری دارد، این مکانیزم مانند هر مخلوقی منظم است (خدا ناظم است)، خدا بر این مکانیزم احاطه دارد (مخلوقش است/خدا عالم است)، خدا اولین حرکت دهنده است، خدا بر بعضی نتایج مکانیزم عذابی قرار داده، خدا مایل و مسئول عذاب دادن بندگان است.

ناشناس گفت...

این موضوع هوشمندی ما هم در این چهارچوب نمی‌گنجه، چون به هرحال ما هر جوری چیز جدیدی رو کسب کنیم بر پایه نظم خدا کسب کردیم. یعنی ما خدا رو غافل‌گیر نمی‌کنیم. پس به هرحال منظور خدا از خلقت مجازات بندگان بوده است.